۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

درباره آيين های باستانی در مازندران وگيلان


درباره آيين های باستانی در مازندران وگيلان




 
1- جشن نوروز« بهارجشن» در آغاز اعتدال بهاری، درمازندران و گيلان به همان گونه است كه درهمه جای ايران وهرات، بلخ ، بخارا، بدخشان ‌و... برگزارمیگردد.

 

2- جشن تيرماه سيزده « تيرجشن» اين جشن هرساله برابر شب سيزده تيرماه باستانی (خراجي) تبری (مازندرانی) همزمان با شب 12 آبان ماه (درفصل پاييز) و سيزده تيرماه باستانی ديلمی (گيلانی) با اختلاف 15 شبانروز درگيلان ومازندران برگزار می‌گردد.


اين جشن ملی، ازدوران باستان تا به اكنون جشن مشترك ميان كوه‌نشينان و دشت‌نشينان وجنگل‌نشينان گيلان و مازندران است.


3- جشن هشت وهشت يا ميرروز (= مهر)،مطابق 16 ميرماه باستانی تبری و 16 امير ما باستانی ديلمی، با اختلاف 15 شبانروز- درگذشته – درميان گالشها وچوپانان در كوهپايه ها وبُنِه ها برگزارمیگرديد.


دراين روزمردمان با تن های شسته ، لباسهای پاكيزه ارغوانی پوشيده وپايكوبی می كردند. به اعتقاد وباورايرانيان باستان، هر ساله ازروز 16 تا 21 مهرماه باستانی (به حساب امروز10 تا 16 مهرماه اعتدال پاييزی) جشن مهرگان برگزار می‌گرديد.

 


 

4- جشن 26 نوروزماه جشنی بوده است كه 5 روزپيش ازرسيدن نوروزباستانی (خراجي) تبری (مازندراني) همانند دوران گذشته ، برگزار می‌گردد. اين جشن را در منطقه بندپی و سوادكوه مازندران « عيد ماه » می نامند. اهالی منطقه بندپی وسوادكوه ولاريجان وديگرجاهای مازندران مانند گذشته با فرا رسيدن « 26 نورزماه پس ازشستشوی بدن به مزارها وامامزاده ها رفته و برای شادی روان درگذشتگان پس ازقرائت قُرآن مجيد وفاتحه خيرات می كنند.

 پس ازآن دريك جا گردهم آمده و به پاس پيروزي فريدونِ اثفيان بر ضحاك اكدي، در بلنديها آتش افروخته سپس به بازیهای محلی مانند كشتی لوچو و غيره می‌پردازند. بسياری از جوانان (تازه دامادها) درصورتی كه جشن 26 نوروز ماه مصادف با محرم و رمضان وايام سوگواری ‌و با روز «قمردرعقرب» همزمان‌نباشدوطالع‌روزسعد باشد جشن‌عروسی برگزار مي‌كنند.


توجه اصطلاح «جشن عيدماه» به معناي جشن 26 نَوْرُوزماه (=جشن 26 اسپندارمت ماه كهن) غلط و نادرست است. «عَيْد ماه» با مفهوم فرود آمدن روان‌هاي پاك و فره‌وشي در روزهاي اندرگاه (پِتك petak) به هنگام آغاز بهار قابل بررسي است. انتقال و حضور اندرگاه پَرْسي در ميان ماه آبان و آذر، مربوط به تحويل تقويمي به هنگام برگزاري نوبة هيجدهم وهيژك (كبيسه) در ميانه دروة ساسانيان (436 ميلادي) است.

تا آئين و نمازهاي دو «گاهان» در دو تقويم وهيژكي (رسمي) و پَرْسي (عُرفي) همزمان به هنگام اعتدال بهار برگزار شده باشد.


جشن نَوْرُزماه مربوط به دوران دين و آئين «مهري» و از روزگار خديو جهان: فريدون اثفيان و به پاس پيروزي وي بر آخرين ضحاك (قياس: با پايان كار اكديان در بابِل: 2767 پ.م.) به يادگار مانده است.

برای توضيح بيشترمی توان به كتابهای «آيين‌ها وباورداشتهای گيل وديلم » و «مقاله واژه‌هايی از گاهشماری كهن ديلمی» كتاب سومين كنگره تحقيقات ايرانی سي‌وچهارخطابه،و كتاب « گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گيلان» رجوع شود.








۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه



درياي كاسپين



دریایی که در شمال ایران قرار داد از دیرباز دریای هیرکانا (شکل قدیمی گرگان) و سپس دریای کاسپین و به نام قوم ایران کاسپی نامیده می‏شد که در ساحل جنوبی آن زندگی می‏کردند.

(نام کاسپی بعدها به صورت کاسی درآمد. کاسی‏ها ساکن لرستان در سرزمین ماد شدند.)



وقتی عربان ایران را تسخیر کردند نام کاسپین را به صورت قزوین تلفظ کردند. در کتاب‏های جغرافیای دوران اسلامی مانند کتاب یاقوت حموی و دیگران این دریا به نام دریای قزوین نامیده شده است.

نام‏های دیگر این دریا: دریای تبرستان (طبرستان)، بحر قزوین، بحر جرجان (دریای گرگان)، آبسکون دیلم، بحر عجم (دریای ایرانی).

در اوستا به این دریا نام واوروکش (Vaurukesh) یا فراخ کرت (Farakh-kart) داده شده و در پهلوی یا پارسی میانه به آن زرایا (Zaraya) و روکشا‌ (Rokesha) گفته شده.




بعدها قوم وحشی و بیابان‏گرد خزر نیز در شمال شرقی این دریا ساکن شدند.

جالب آن که در تمام اسناد بین‏المللی و همه‏ی زبان‏های اروپایی این دریا به نام کاسپین (Caspian)، یادآور قوم ایرانی کاسپی، نامیده می‏شود اما در خود ایران این دریا به نام قوم وحشی خزر نامیده می‏شود!





نوشته ي : شهربراز

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه


معمای ديوار مارِ سرخ گرگان




 

نشريه: Current World Archeology

تاريخ: مارس 2008

ترجمه: ارمین


ديواري طويل تر از مجموع دو ديوار مشهور هادريان1 و آنتونين2 و بيش از هزار سال کهن تر از ديوار چين آنچنانکه ما امروز مي دانيم. همچنين اين ديوار از موادي به مراتب مستحکم تر از همتاي چيني اش بنا شده است. اين عظيم ترين بنايي است که در حد فاصل چين و اروپاي مرکزي واقع شده و شايد طولاني ترين سازه اي باشد که در دوران باستان با خشت کوره اي ساخته شده است – و همچنان افراد اندکي از وجود آن آگاهند! اين ديوار با نام "ديوار بزرگ گرگان" يا "مار سرخ" شناخته شده است. يک تيم بين المللي از باستان شناسان مشغول کار بر روي اين ديوار مار گونه اند و آنچه پيش رو داريد گزارشي است از يافته هاي ايشان:

ديوار " مار سرخ " که نامش را وام دار رنگ سرخ خشت هايش است با طول تقريبي 195 کيلومتر در شمال ايران واقع شده است. يک خندق با عمق 5 متر آب را در طول بخش بزرگي از اين ديوار منتقل مي نموده است. شيب ملايم و پيوسته آن که براي حصول اطمينان از به جريان در آمدن آب در مسير حرکت ديوار طراحي شده است، نشان از توان بالا در مساحي زمين در نزد سازندگان اين اثر دارد.



بيش از 30 موضع دژهاي نظامي در سرتاسر اين سازه ی عظيم به چشم مي خورند. فضاي هر يک از اين دژها 3 برابر بيش تر از آن چيزي است که در ديوار هادريان ساخته شده است. گرچه هنوز اين دژها در قياس با بارو هايي که در نواحي ساحلي درياي خزر ساخته شده اند بسيار کوچکند چرا که برخي از بارو هاي ساحلي گاهي تا 10 برابر بزرگ تر از دژهاي ديوار بزرگ اند. ديوار " مار سرخ " از بسياري جهات بي همتا بوده و رفته رفته معماهاي خود را نمايان مي سازد.


چه کساني، در چه زماني و براي چه هدفي اين مانع دفاعي را با اين مقياس شگفت انگيز و درايتي اين چنين بنا نموده اند؟ حتي طول واقعي آن بر ما معلوم نسيت: انتهاي غربي آن توسط پيش روي آب درياي خزر شسته شده، در حاليکه در طرف مقابل، انتهاي شرقي آن نيز به اراضي کوهستاني و کاوش نشده کوه هاي البرز ختم مي شود.


يک تيم ايراني تحت سرپرستي جبرئيل نوکنده از سال 1999 مشغول کاوش بر روي اين ديوار عظيم بوده اند. در سال 2005 اين تلاش با هدف کشف راز هاي نهفته و پاسخ به سوالات "چه کسي، چه زماني و چرا" به پروژه مشترکي مابين ايران و بريتانيا انجاميد.




هيچ منبع نوشتاري اي به اين ديوار اشاره ننموده، هيچ سنگ نبشته و يا مسکوکاتي در اطراف آن يافت نشده است. در پاسخ به پرسش " چه زماني "، به جاي اتکا به گمانه زني بر اساس مستندات تاريخي، ما نياز به انجام آزمايشهاي مستقل علمي براي تعيين تاريخ صحيح ساخت ديوار داشتيم.





* تاريخ گذاري معما:

 پس ديوار بزرگ گرگان چه زماني بنا شده است؟ برخي مي پندارند که اين ديوار در زمان تسلط اسکندر، شاه مقدوني که در سال 330 ق. م. به اين ناحيه رسيد برپا شده است، اما وي هفت سال پس از آن درگذشت – در حقيقت اين ديوار را با نام " حصار اسکندر " نيز مي شناسند. ديگران نيز طرح مي کنند که اين ديوار در قرن ششم پس از ميلاد و توسط خسرو پرويز اول (531-579 ميلادي) ساخته شده است. همچنين بر اساس مطالعات و کاوشهاي محمد يوسف کياني که در سالهاي دهه 70 ميلادي صورت پذيرفت - و آراء برخي ديگر از محققان - قرون اول و دوم قبل از ميلاد مسيح بعنوان تاريخ ساخت اين ديوار مطرح مي گردد. چه کسي درست مي گويد؟


خوشبختانه مهندسين سازنده ديوار، آنرا بگونه اي برجسته مناسب تکنيک هاي مدرن تاريخ گذاري ساخته اند. با توجه به اين که اين ديوار در سراسر زمين هاي رسي و استپ هاي بدون درخت کشيده شده، امکان دسترسي به چوب و سنگ جهت مصارف ساخت و ساز ميسر نبوده است. از طرفي خاک رس بهترين ماده اوليه براي تهيه ده ها و يا شايد صد ها ميليون خشت پخته شده به شمار مي رفته است که به وفور در آن ناحيه يافت مي شده. هر يک از خشت ها به شکل مستطيل و با ابعاد استاندارد شده 37 سانتيمتر در نواحي غربي و 40 سانتيمتر در قسمت شرقي ديوار، با ضخامتي بين 8 الي 11 سانتيمتر ساخته مي شدند. اين خشت هاي بزرگ مشخصا در مقياس صنعتي توليد شده اند.


کاوشها، زنجيره اي از کوره هاي آجر پزي را در طول مسير ديوار نمايان ساخت. در برخي نواحي کوره هايي يافت شد که با فاصله 40 متر نسبت به يکديگر واقع شده اند و در ديگر موارد اين فواصل به 100 متر مي رسيده است. در مجموع بصورت تقريبي مي توان گفت که چند هزار کوره آجر پزي به منظور ساختن عظيم ترين حصار طولي خاور نزديک در عهد باستان احداث گرديده است.

آيا اين کوره ها نشاني بدست مي دهند که دلالت بر تاريخ دقيق ساخت اين بنا کند؟ چنانچه آنان از چوب بعنوان سوخت کوره ها بهره مي بردند پس مي بايست باقي مانده ذغال چوب درون آنها يافت شود که البته بهترين وسيله براي تعيين عمر با روش راديوکربن به حساب مي آيد. بغير از اين روش، يک کوره نمونه خوبي براي انجام روش تعيين عمر به کمک نور (3OSL Dating) نيز به شمار مي رود.
هر گاه رسوبات در معرض نور خورشيد و يا در مواجهه با آتش قرار گيرند، ميزان تابناکي شان (Luminescence) به حالت اوليه باز گشته و به اصطلاع ساعت درخشندگي شان صفر مي شود. اين خصيصه تعيين عمر کوره ها را ممکن مي سازد و به ما مي گويد که آخرين بار که کوره به کار گرفته شده است به چه زماني باز مي گردد.


با اين احتمالاتي که در سر داشتيم، در سپتامبر سال 2005 مبادرت به سفر به نواحي شرقي ديوار در کوهپايه البرز نموديم، جايي که يکي از کوره ها طي مساحي هاي قبلي يافته شده بود. کوره مورد نظر ما به ظاهر مناسب مي رسيد:



فاصله آن تا ديوار بين 20 - 30 متر بود و همچنين بر روي سراشيبي اي واقع شده بود که آثار هيچ يک از دوران را بر خود نداشته و زاويه شيب آن تا حدي بود که در طي حفاري ها حتي رد پا نيز در آن محل کشف نگرديد؛

بدينگونه ما مي توانستيم اطمينان يابيم که کوره صرفا براي پخت خشتهاي مصرفي در ديوار مورد استفاده قرار مي گرفته و همچنين در دوران پس از آن متروک بوده و ديگر بکار گرفته نشده است. خيلي زود ما دريافتيم که اين کوره بسيار به کوره ديگري که در فاصله 60 کيلومتر غرب اين مکان در دهه 70 ميلادي يافته شده بود و از آنهم براي ساختن خشتهاي ديوار استفاده مي شده، شباهت زيادي دارد.

کوره مورد نظر ما مانند اغلب ديگر کوره ها براي جاي دادن 10 رديف خشت بصورت عرضي و 17-18 رديف خشت بصورت طولي طراحي شده بود. همه کوره ها گويي مشابه سازي هايي از يک پروتوتايپِ4 (پيش طرح) اوليه بودند که خود شاهد قدرتمندي است براي اثبات اين ادعا که "سازندگان ديوار" پي ريز اين طراحي استاندارد شده بوده اند.



رسوبات شسته شده که از سراشيبي فرو ريخته بود کوره ی ما را در وضعيتي عالي نگاه داشته بود. هر يازده طاقديس آن در دامنه تپه بنحوي سالم مانده بود که ارتفاع دو متري آنها و سازه سنگين تر روي آن همگي پس از حفاري بيرون آمدند. دو طاقديس فروريخته، اين امکان را ميسر نمود تا بتوانيم وسيله سونداژ5 را بنحوي وارد کوره کنيم که به بقاياي معماري آن آسيبي نرساند. در نهايت ما به لايه ذغال و، بلافاصله به کف سرخ شده از آتش کوره رسيديم. هدف ما ميسر گشته بود.

در ماه ژانويه 2005 دکتر ژان لوک شوينينگر و دکتر مرتضي فتاحي، بترتيب از دانشگاههاي آکسفورد و تهران، به محل عازم شدند تا نمونه هاي OSL را استخراج نمايند. آنان همچنين از خود ديوار بزرگ و ديوار کوچکتري که در غرب آن واقع است (ديوار تميشه6) و کوره نزديک آن که بتازگي حفاري و بيرون کشيده شده بود نيز نمونه برداري کردند.


ما بلادرنگ منتظر دريافت نتيجه شديم. نمونه هاي OSL و راديوکربن نشان دادند که قطعا هر دو ديوار در قرن پنجم و يا نهايتا در قرن ششم ميلادي بنا شده اند.




* تاتارهاي سفيد :   (7)


با نتيجه بدست آمده از آزمايش تعيين عمر، اينک پي بردن به دليل ساخت ديوار امري آسان شده بود. اين ديوار در مرزهاي شماليِ يکي از قدرتمندترين امپراطوري هاي دنياي کهن، يعني ساسانيان، بنا گشته بود. ساسانيان با مرکزيت ايران کنوني، همچنين با سرزمينهاي عراق امروزي هم مرز بوده و تا کوه هاي قفقاز در شمال غرب و آسياي ميانه و شبهه جزيره هند در شمال شرق و شرق کشيده شده بود.


پادشاهي پارس بارها به شرق امپراطوري روم و يا بيزانتين يورش برده در حاليکه همواره از اقدامات دشمنانش در جبهه شمالي واهمه داشت. کوههاي قفقاز و ديوارهاي ساخته شده در حاشيه ساحلي درياي خزر احتمالا براي جلوگيري از حمله تاتارها به نواحي جنوبي بکار مي رفته اند. مابقي ديوار که به سمت شرق کشيده شده است نيز احتمالا براي مقابله با قبايل تاتارهاي سفيد بوده است.


نويسندگان باستان، به ويژه پروکوپيوس (8)، توصيفات مصوري را پيرامون نبردهاي پارس ها با قبايل شمالي بدست مي دهند. ما مي دانيم زمانيکه که فيروز شاه ساساني (459-484 ميلادي) عليه تاتارهاي سفيد اردو مي زد، به دفعات در گرگان قديم مستقر مي شد (در کنار شهر امروزي گنبد کاووس، جايي که ما بعنوان يکي از سايت هاي تحقيقاتي برگزيده بوديم که در ضلع جنوبي ديوار واقع است). در نهايت او جانش را بر سر تاختن به سرزمين هاي متعلق به تاتارهاي سفيد نهاد. اين مي توانست دليل موجهي براي فيروز و يا ديگر پادشاهان قبل يا بعد از او باشد که زمين هاي حاصلخيز و غني گرگان را به کمک يک حصار دفاعي در برابر تهديدات شمالي محافظت کنند.



* کشف ساختمانهاي عظيم :


پرسش مهم کماکان بي پاسخ مانده است: آيا اين ديواري دفاعي بوده که قرن ها از آن استفاده مي شده و يا اينکه اين فقط يک جاه طلبي زود گذر مهندسي بوده که پروژه اي چنين عظيم را به اجرا گذارده است؟ در سال 2006 دژ 4 با مساحت 14 جريب براي انجام نقشه برداري به روش مغناطيس سنجي (9) انتخاب گرديد. چيزي که باعث شگفتي مان شد اين بود که تجهيزات حساس راجر آينسلي (10) ما را از وجود سه ساختمان با طول 228 متر آگاه نمود.


از مطالعه پلات ها اطلاعات دقيق تري را بدست آورديم که وجود اطاق هاي مجزايي را به ما نشان مي داد. قواعدِ طرح بندي و نقشه ساختمانها، خوابگاه سربازان يا کارگران را بعنوان کاربريِ اصلي اين بناها مطرح مي نمود. بنابراين ما کار حفاري را آغاز کرديم.



جايي که مساحي با مغناطيس سنج به ما انشعابي از يک اطاق را نشان مي داد، به يک ديوار بزرگ خشت گل به قطر 20/1 و ارتفاع 30/3 متر برخورد کرديم. بدعتا، اين ساختمانها مي بايست مرتفع تر از آنچه ما پيش رو داشتيم ساخته شده باشند، آنچنانکه خرابه هاي بازمانده از اين آثار برآمدگي هاي مشخصي را به جاي گذارده اند. تصاوير ماهواره اي نشان مي دهند که دژ 4 تنها دژ در اطراف ديوار نبوده بلکه يکي از چندين دژي است که براي اسکان سربازان و کارگران بکار مي رفته است.


تعداد سفالينه ها و استخوان حيوانات که از حفاري هاي ما در دو حفره متعلق به دژ 4 بدست آمد به علاوه ي قطعات فلزي و شيشه اي کشف شده در محل، با قدرت استدلال مي نمود که فضاي داخلي اين دژها روزگاري سرشار از هياهو و شور زندگي بوده است.


همچنين انجام تست هاي راديوکربن به ما نشان داد که باقي مانده اين دژها تا اواسط قرن هفتم نيز مورد استفاده قرار مي گرفته است. اما هنوز براي پي بردن به اين مهم که آيا ديوار پس از اين تاريخ متروک شده است يا نه کمي زود بود. شايد بدليل حمله لشگر امپراطوري بيزانتين از غرب و يا يورش اعراب در جنوب از سال 636 ميلادي، همه سربازان پادشاهي پارس از ناحيه شمال فراخوانده شده و ديوار به همراه دژهاي عظيمش متروک شده باشند. اما شواهدي آرام بيرون مي آيند که بر استفاده از ديوار به مدت يک تا دو قرن بعنوان حصار دفاعي دلالت مي کنند.




* يک پادگان نظامي قدرتمند :

چه تعداد سرباز وظيفه نگهباني از استادانه ترين حصار نظامي پادشاهي پارس را عهده دار بوده اند؟ چنانچه بپذيريم که تراکم سربازان در اين دژها مشابه با تراکم سربازان در ديوار هادريان بوده است پس مي توان استنتاج نمود که پادگان گرگان حدود 30000 سرباز را در خود جاي داده بوده است.


با مدل سازي هايي که بر اساس تعداد و اندازه اطاق هاي خوابگاهي در ديوار گرگان صورت گرفت، گمانه تعدادي مابين 15000 الي 36000 سرباز مستقر در محل را مطرح مي نمود.


حتي کمترين گمانه ها نيز لشگري مستحکم و قدرتمند را پيشنهاد مي کنند، و نکته مهم اينست که سايت مورد نظر ما شامل 200 کيلومتر از مرزهاي آسيب پذير بوده که بخش بسيار کوچکي است از هزاران کيلومتر مرزِ يکي از بزرگترين امپراطوري هاي تاريخ کهن.


چه تعداد سرباز در نواحي ساحلي مستقر شده بودند؟ در سال 2007 ما اقدام به انجام مساحي ژئوفيزيکي (11) نموديم که منتج به يافتن سه خندق آزمايشي در" قلعه خرابه" و يک دژ مستطيلي شکل با مساحتي برابر با نيم کيلومتر مربع که تقريبا در فاصله 5/1 کيلومتري ديوار مار سرخ واقع شده بود گرديد.

آزمايشات بر روي سفالينه هاي يافت شده در قلعه خرابه که توسط سِت پريستمن (12) صورت پذيرفت، عمر کاربري اين دژ را کوتاه و احتمالا به دوران آغازين تاريخ ديوار گرگان مربوط مي دانست. به نظر مي رسيد چند خانه خشت گلي که در امتداد يکديگر بوده اند، مسير مرکزي را تشکليل مي داده اند.

ما يکي از آنها را حفاري کرديم؛ آناليز مواد بدست آمده از داخل اين خانه ها نشان مي داد که ساکنان آنها از رژيم غدايي سرشاري برخوردار بوده اند شامل ماهي که به احتمال زياد از آبهاي درياي خزر تامين مي گشته که در فاصله 45 کيلومتري غرب محل مورد نظر واقع است.



اما هنوز ما نمي دانستيم که آيا اين شکم پرستان قديمي سرباز بوده اند يا شهروند! طرح قاعده مند مستطيلي شکل پدافندها و چينه کشي هاي قائم الزاويه و مرتبِ فضاي داخلي نشان مي داد که اين سازه نيز بدست همان سازندگانِ ديوار بزرگ احداث شده است.
آيا اين يک طرح شکست خورده از سازه اي شهري بود؟ آيا اين يک اردوي موقت نظامي بود که در زمان جنگ نيروهاي کمکي را در خود جاي مي داده است؟ ويا اينکه ترک يکباره اين مکان در راستاي تخليه نواحي ساحلي از سربازان و انتقالِ شان به دژهاي ديوار بوده است؟ تحقيقات ژئوفيزيک نشان مي داد که دژ 16 داراي کوره آجري پزي بوده پس نتيجتا اين دژ قسمتي از طراحي نخستين نبوده است.

آيا اين امکان وجود دارد که برخي و يا همه دژها در مرحله ديگري به ساختار ديوار افزوده شده اند – و اينکه سربازان بدعتا در اماکني همچون قلعه خرابه مستقر مي شده اند؟


 
* ديوار و اراضي اطراف آن:


ديوار در مکاني خالي از سکنه بنا نگرديده است. تراکم ساکنين در نواحي حاصلخيز ساحلي شرح مي دهد که چرا ديوار بنا گرديده و چگونه سربازانِِ پادگانهايش تغذيه مي شده اند. پروژه به ساخت ديوار منتهي نگشته بلکه شامل ساخت و ساز شهري و عمراني در اراضي گسترده ي اطراف آن نيز بوده است. مقياس اين عمليات براي رسيدن به درکي صحيح از اقدامات امپراطوري کهن پارس بسيار مناسب است چراکه مجموع اين سازه ها خواه نظامي و يا شهري، مساحت بسيار وسيعي را تحت پوشش قرار مي دهند.




بدليل مساحت زياد اراضي اي که مي بايست تحت پوشش اقدامات عمراني ساسانيان قرار گرفته باشد، پروژه تحقيق بر روي ديوار گرگان در سه مقياس متفاوت پيگيري شد. در سطح منطقه اي ما از تصاوير ماهواره اي براي تهيه نقشه از ديوار و سازه هاي پشتيباني آن استفاده نموديم؛ پس از آن با کمک مساحي ژئوفيزيکي براي شناختن مواضع پنهان و يا زير زميني، نقشه هاي مربوط به سازه هاي مستقلي مانند دژها، پايگاهها و کوره ها بدست آمدند؛ و در نهايت جزييات بدست آمده براي انجام عمليات حفاري مورد نظر قرار گرفت.



در دل اين برنامه، اراضي اطراف ديوار نيز با بهره گيري از توانمندي ماهواره ها به نقشه درآمد. بوضوح قابل درک است که ساختن ديوار 195 کيلومتري مار سرخ به تعداد زيادي نيروي کار نياز داشته است. اما آنچه که تا قبل از کشف سدي بزرگ توسط آقايان نوکنده، عمراني و همکارانشان نمي دانستيم اين نکته بود که پروژه گرگان به مراتب نيروي کار حجيم تري را بکار گرفته است. اين امر بدليل انجام پروژه عظيم مهندسي اي بود که در اراضي اطراف ديوار صورت مي پذيرفت تا آب را در يکجا جمع آوري نموده به خندقي که به موازات بخش شمالي ديوار حفر شده بود انتقال دهند.


به نظر مي رسد که اجرا کردن پروژه مديريت منابع آب قسمتي از پروژه اصلي ساخت ديوار بوده که بصورت يکپارچه و به موازات آن انجام پذيرفته است. در ناحيه اي چنين نيمه بياباني، آب مورد نياز براي توليد خشتهاي کوره اي و مصرف ساکنين دژ ها به راحتي در دسترس نبوده است. بنابراين آب را از طريق حداقل پنج کانال حفر شده به محلِ احداث ديوار منتقل و سپس روانه خندقي که در ضلع شمالي ديوار و به موازات آن حفر شده بود مي نمودند. گرچه بر اساس شواهد خندق را بمنظور مقاصد دفاعي حفر کرده بودند اما از خاک رس برداشت شده از آن نيز براي توليد خشت کوره اي بهره مي بردند.


شواهد ميداني نشان مي دهد که آب را پشت سد بزرگ خاکي اي (شبيه به سد گرکز) انباشت مي کرده اند. گرچه، کاوشهايي که در سال 2007 صورت پذيرفت نشان مي داد که بغير از منابع ياد شده، آب را از رودخانه اي که در جنوب شرقي رودخانه گرگان جاري بوده و به کمک يک کانال عظيم که در دشتهاي حدفاصل رودخانه تا محل احداث ديوار حفر شده بود به سد خاکي منتقل مي کردند. آب را سپس از بالاي سد خاکي که در اصل يک مجراي آب به شمار مي رفته به سمت کانالي که رو به شمال حفر گرديده بود روانه و بدين ترتيب به خندق اصلي ديوار مي رساندند.


بعلاوه، آب از کانال مزبور به کانال ثانوي اي که به قسمتهاي جنوبي ديوار منتهي مي شده منتقل مي گرديد که احتمالا براي مصارف کوره هاي آجر پزي که در سرتاسر ديوار به چشم مي خورند بکار مي رفته است.

اما هنوز نحوه جمع آوري آب در ديگر کانالها بر ما معلوم نيست ولي به نظر مي رسد که آبِ آندسته از کانالها عمدتا از خود رودخانه گرگان و احتمالا به همان شيوه مرسومي که در دشتهاي آبرفتي آب را با نهرهايي از رودخانه اصلي انشعاب مي گرفتند، استحصال مي شده است.




ساسانيان بواسطه تامين آب در اراضي اطراف ديوار نه تنها چشم اندازهاي جديدي را در ناحيه بوجود آوردند بلکه با ساخت ديوار، چُنان چاقويي تيز، برشي در ميان آنچه از پيشينيان پارت تبار و اقوام اوليه ساساني باقي مانده بود ايجاد نمودند. ساخت ديوار باعث گرديد تا آثار باقي مانده از اقدامات عمراني چند نسل قبل مانند کانالي که در روزهای کهن آب را براي مصرف به سايت بزرگ "تخمک" انتقال مي داد، به دو قسمت تقسيم شوند. همچنين به نظر مي رسد که ديوار کانال قديمي ديگري را نيز از ميان برده و زندگي مردمي که از آب آن براي امرار معاش بهره مي بردند را با تغيير روبرو ساخته، گرچه هنوز شواهدي دال بر همزماني احداث ديوار و متروک شدن آن زمين ها در دست نيست.

مساحي هاي ما بر روي اراضي اطراف ديوار و مطالعات ست پريستمن بر روي باقيمانده سفالينه ها دلايلي را بدست مي دهند که حاکي از باير و بلااستفاده بودن اراضي شمالي ديوار " مار سرخ " در هنگام احداث آنست گرچه اين مناطق در چند قرن قبل از آن جمعيت زيادي را در خود جاي داده بوده است. البته اين نظريه ايست که در آينده نياز به آزموده شدن دارد.



* زير دريا، در جستجوي ديوار :


بي شک ديوار مار سرخ طولاني ترين و استادانه ترين حصار دفاعي پادشاهي پارس کهن به شمار مي آيد، اما اين ديوار چندين همتاي کوچک تر نيز دارد. دالان زميني مابين کوههاي قفقاز و سواحل غربي درياي خزر با سلسله اي از ديوارها مسدود شده است. معروف ترين آنها ديوار دِربِن (13) در داغستان امروزي واقع در روسيه است. همچنين ديوار تَميشه با فاصله اي نزديک تر به مار سرخ و تاريخ ساختي تقريبا همزمان با آن قرار گرفته است که از گوشه جنوب شرقي درياي خزر به سمت کوههاي البرز کشيده شده است.

درياي خزر برگترين درياچه در جهان است، بنابراين آب آن از رودخانه هايي که به آن ميريزند تامين مي شود. به همين دليل سطح آب اين دريا نسبت به آبهاي آزاد از نوسانات بيشتري برخوردار است. در سال 2006 ما گودال آزمايشي اي را در يکي از کوره هاي آجرپزي عهد ساسانيان که نزديک به مار سرخ نيز قرارداشت حفر کرديم. با وجوديکه اين کوره امروز در 7 کيلومتري ساحل دريا واقع است اما برخورد با پوششي از صدف دريايي در آن نقطه تعجب برانگيز بود. آزمايش راديوکربن نشان مي داد که اين کوره طي قرون 14 و 15 ميلادي زير آبِ بالا آمده درياي خزر غرق شده است.

نکته در اينست که سطح آب درياي خزر در زماني که ديوار احداث مي شده، چند متر از آنچه امروز مي بينيم پايين تر بوده است. امروزه ديوار دِربِن به نواحي اي منتهي مي شود که توسط آب درياي خزر شسته شده است، و بنا به گزارشي از جهانگرد بريتانيايي قرن نوزدهم، چارلز ادوارد ييت (14)، اتفاق مشابهي نيز براي ديوار مار سرخ رخ داده است.

در اين ميان تنها ديواري که توسط باستانشناسانِِ غواص کشف گرديد، ديوار تَميشه است. اين ديوار در سال 2007 و طي غواصي هايي که توسط يک تيم از باستانشناسان ايراني از جمله حسين توفيقيان در آبهاي تيره ي خليج گرگان صورت پذيرفت، کشف گرديد و متعاقب آن يک تيم مشترک از باستانشناسان ايراني و بريتانيايي راه نيمه پيموده آنان را کاملتر نمودند. به رغم عمق کمِ دو متري آب دريا، ميدان ديد در اين آب يکدست سبز رنگ به سختي به يک پا مي رسيد. غواصاني مانند جوليان يانسن فن رنسبورگ (15) فقط به حس لامسه ي دستهاي خود اتکا کردند. اما در نهايت پاره اي اطلاعات بدست آمده از صيادان محلي، عکسهاي ماهواره اي و مساحي عمق آب دريا به ما امکان داد تا نقطه دقيقي را بعنوان هدف کاوش خود تعيين نماييم.




 
در برخي مناطق بستر درياي خزر پوشيده از قطعات خشت هاي کوره اي عهد ساساني بود به قسمي که برخي از اين قطعات هرگز بسترِ سختِ دريا را لمس نکرده بلکه بر روي يکديگر انباشته شده بودند. نقشه اي که از مناطق تجمع خشتها تهيه شد نشان مي داد که اين قطعات همگي در يک خط قرار ندارند و اين امر دلالت بر وجود آثار ديگري مي کرد که همراه با ديوار به زير آب رفته اند. تحقيقات آتي نشان خواهد داد که درياي خزر چه آثار ديگري را نيز بلعيده است: شايد يک دژ ساساني و يا شايد يک لنگرگاه ؟




* ابرقدرتي باستاني :


پروژه حاضر نگاه مرسوم ما به مناطق اروپايي – مرکزي(16) را به چالش مي کشد. در دوراني که امپراطوري روم کبير در حال فروپاشي است و يا دولت بيزانتين زير فشارهاي خارجي کمر خم کرده است، پادشاهي پارس ساساني نيروي عظيم انساني اي را فراخوانده تا براي سرزمين هايش چنان حصار بزرگي بکشد که هيچگاه نمونه اي قابل قياس با آن در غرب ساخته نشده است. به ظاهر پارسيان از قدرتي برابر يا شايد قوي تر از دشمنان رومي خود در زمينه هاي نيروي نظامي، توانمنديهاي سازماني، مهندسي عمران و مديريت منابع آب برخوردار بوده اند.


باستانشناسيِ امروز، شروع به ترسيمِ تصويرِ جديدي از يک ابرقدرتِ باستاني در روزهاي اوجش کرده است.





پاي نوشت ها :


1. Hadrian Wall

2. Antonine Wall

3. optically stimulated luminescence (or OSL)

4. Prototype

5. Sondage

6. Tammisheh Wall

7. The White Huns

8. Procopius

9. magnetometer survey

10. Roger Ainslie

11. Geophysical survey

12. Seth Priestman

13. Derben Wall
14. Charles Edward Yate

15. Julian Jansen Van Rensburg
16. Euro-centric

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه



پيامي دارم به بزرگي روحِ ‌پيام



درد و دلها و ناگفته هاي من با پيام




الان كه دارم كه اين متن رومينويسم، دلم براي پيام خيلي تنگ شده. پيامي كه يه پيامِ خيلي بزرگ دستِ كم به شخص من داد. و شايد اين پيام به بزرگي روح پيام باشه كه به من نشون داد كه چقدر راحت و بدون هيچ مقدمه اي، يك آدم ميتونهآشناها و دوستانش رو تنها بذاره.


شايد روح پيام الآن در آرامش باشه و جسمش صد البته. ولي روح و جسم ما رو بسيار ناراحت و اندوهگين كرده. خودش به آرامش رسيد، ولي ما رو عذادار و تا آخر عمر داغدارِ خودش.


كي ميدونه كه خودِ منم تا كي زنده باشم و چه روزي و كجا، يك نفر هم به ياد من و براي دل خودش چيزي در مورد من بنويسه. ولي من در اين لحظه و در حسرتِ تمام لحظاتي كه ديگه پيام با ما نخواهد بود، ميخوام بگم كه پيامِ گراميِ من، پيام عزيزم،

 آيا تو بايد واقعا ميرفتي تا ما اين پيامِ تو رو بگيريم؟

آيا فكر نكردي كه ديگه جاي خالي تو رو با هيچ چيز ديگه اي نميشه پُركرد؟ آيا اين درسته كه تو الان زير خَروارها خاك و در كنار پدر بزرگت (بابا پدر) بخوابي، ولي من در حسرت ديدار تو تا ابد بمونم؟ يعني واقعا ديگه هيچوقت تو رو نمي بينم؟

به خدا ديگه نميدونم چي بنويسم. اين متن رو همين الان دارم مينويسم.ميخوام همين الان هر چي به ذهنم ميرسه براي پيام و بهش بگم. نميخوام هيچ ويرايشي دركار باشه. ميخوام همه چي حالت طبيعي خودش رو طي كنه و هرچي به ذهنم يرسه رو بگم.

5 روز ديگه چهلم پيامه و  40 روزه كه ديگه ما پيام رو نداريم. كي باور ميكنه. چرا اين همه ادم سن بالا بايد راست راست بگردن، ولي يه جوون 20 ساله ي خشكل و خوش تيپ و خيلي رشيد با آرزوهاي قشنگش، بره زير يه مشت خاك و سنگ قبر.

امشب ميخوام با پيام حرف بزنم. درد و دل كنم. ميخوام اون خاطره هاي دو نفريمونُ كه هميشه به يادشون ميخنديديم رو دوباره باهاش بازگو كنم. خاطره هاي بچگيمون. توي خونه ي ما و خونه ي اونا و البته خاطره هاي سرخ چشمه (خونه ي خالم) كه من عاشقشون بودم.

توي اين لحظه خيلي دستم رو دكمه هاي كيبورد نميچرخن. ولي به عشق پيام فقط ميخوام بنويسم. مگه چه فرقي ميكنه كه چند صفحه بشه. شايدم اصلا كسي نخونشون. ولي به خدا فقط واسه دل خودم مينويسم. بُغض من هنوز نتركيده. چون هنوز باور نكردم. آخه كه چي؟!

آخه چطور ميشه ديگه نبودنِ پيام رو باور كن وباهاش كنار اومد؟

توي اين مدت من 2 بار خواب پيام رو ديدم. شايدم بيشتر از همه ي دوستاش و فاميلا. دوميش همين ديشب (30فروردين- شب دوشنبه) بود. همش ميخنديد و با هم در حال دور زدن بوديم.خيلي شاد بود. من خودم به اين چيزا اعتقاد ندارم. ولي خوشحالم كه حداقل توي خوابم اون رو خوب و سرحال ديدم. حداقل براي تسلي خودم خيلي خوب بود.


نميخوام بگم حرف آخر، ولي براي امشب پيام ميخوام كه ازت خداحافظي كنم.ولي قول ميدم كه شباي ديگه هم بيام وباهات حرف بزنم و درد و دل كنم. پس تا شباي ديگه




شب بخير پسر خاله عزيزم 


 خوب بخوابي و در آرامش



۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه



از تبارِ شكوهمندان







در اين بهار آريايي
در اين ميراثِ جاويدان نياكان پاكمان
 و از پس بهار زندگي؛ به نظاره ي بهار آزادي مي نشينيم


شايد . . . شايد دوباره شكوه گذشته را بازگردانيم
بايد . . . بايد
و باشد كه به اصلِ خود بازگرديم


آري  ما مي توانيم، گرچه تنهاييم . . . كه ما قطره قطره، يك درياييم

تو اي فرزند داريوش . . . بسپار اين سُخَن به گوش

 تو از خونِ شهنشاه كوروشي . . . تو تير آرش و شرم سياوشي

 كه تو از تبارِ پادشاهاني . . . تو از نسلِ شكوهمنداني

تو وارث تاج و تخت كياني . . . آري ؛ تو از نسل آناني

فر ايزدي هميشه از آنِ تو باد . . . شكوهش را نگاهدار به ياد

آري ؛ تو از آن ِاين سرزميني . . . وامدارِ زرتشتِ پاك آييني

و تو اي مزدا اهورا . . . پاينده دار ايران ِمرا


و اي ايراني ؛


فلات ايرانِ از آنِ تو باد . . . اين سرزمين با تو شود خرم و شاد

 و باشد كه در حضور پر صلابت پدرانت
 دگر بار تاجِ پادشاهي زمين را بر سر بگذاري

 
. . . تو وارثِ ايراني


 پيشكشي از : هيركانيا - وهركانه به وارثانِ فلات ايران
فلات ايران زير يك پرچم



نوروز خجسته باد



۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه


سَرو 4500 ساله اَبَركوه يزد



یک درخت سرو 4500 ساله در شهر ابرکوه(ابرقو) در استان یزد شناسایی شد، و قرار است در فهرست یادمان های جهانی گنجانده شود.الکساندررواف، دانشمند روس، پس از انجام کارشناسی می گوید که عمر این درخت به بیش از 4000 سال می رسد.بلندی این سرو 25 متر و دورادور آن 11.5 متر اندازه دارند. این درخت در کنار مسجد بزرگ ابر کوه است، که پیش از اسلام آتشکده زرتشتیان بوده است.


این درخت کهنسال نزد مردم ابرکوه مقدس بشمار می رود ، و در میان مردم شایع است که بدست زرتشت پیامبرایرانیان کاشته شده است.

درخت سرو در فرهنگ ایران و ادبیات پارسی، از جایگاه ویژ ه ای برخوردار است. چامه سرایان ایرانی چامه های زیبایی در باره سرو سروده اند. در فرهنگ ایران، سرو نماد جاودانگی و آزادگی است. دریکی از سنگ نگاره های تخت جمشید، سرباز سپاه جاویدان و درخت سرو، که هر دو نماد جاودانی می باشند، در کنار هم دیده می شوند.


یکی از نامور ترین سرو ها در تاریخ ایران، سرو کاشمراست، المتوکل الله، خلیفه عباسی، هنگامی که شنید، ایرانیان بر این باورند که سرو کاشمر بدست زرتشت پیامبر ایرانی کاشته شده است، فرمان بریدن این سرو سرفرازچند هزار ساله را داد.

بیهقی می نویسد که این سرو را به سامره بردند تا کاخ جعفریه را با چوب های آن بسازند، برای بردن این سرو، سیصد شتر بکار گرفته شد، و پانصد هزار درهم هزینه آن را از ایرانیان بزور گرفتند.




فردوسی در شاهنامه در باره سرو کاشمر می گوید:

 نخست آذر مهربرزین نهاد / به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
یکی سرو آزاده بود از بهشت / به پیش در آذر آن را بکشت

بیهقی می نویسد که ،المتوکل الله پیش از رسیدن این سرو به سامره کشته شد وابوالتاًیب، درودگری که این سرو را بریده بود و دستیارانش نیز هریک، چندی پس از آن بگونه ای گرفتار مرگ شدند.


http://www.farhangiran.com/

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه


سواره نظامِ آهنی (کاتافراکتس)




سواره نظام اشكاني- ساساني




سواره نظام آهنی امپراتوری «هان» در چين (قرن 2 پیش از میلاد) بسیار شبیه به سواره نظام آهنی شاهنشاهی اشکانی(250 پیش از میلاد تا 225 پس از میلاد) به نام «کاتافراکتس ها» هستند. کاتافراکتس ها در جنگها، پیروزی ایرانیان و ترس و وحشت رومیان را فراهم کردند(قسمتی از گزارش سرداران رومی به سنای روم در مورد سواره نظام آهنی ایرانیان: [ایرانیان از سواره نظامی استفاده می کردند که برای ما بسیار نا آشنا بود خود سوار کار و حتی اسب پوشیده از زره بود و نیزه های بسیار بزرگ به دست داشتند که به راحتی از زره سربازان ما رد می شد و آنها را از پای در می آورد] .


امپراتوری هان با شاهنشاهی اشکانی در رابطه بود و تاریخ نویسان «هان»، از تجهیزات فولادی ایرانیان و همچنین روشهای جنگی آنها از جمله استفاده از سواره نظام آهنی(کاتافراکتس ) و همچنین مهارت خیره کننده پارتیان در استفاده از تیرو کمان بر روی اسب سخن گفته اند. در مورد شمشیر های فولادی ایرانیان(پارتیان), سرداران رومی نجات یافته از نبرد کرهه یا حران(53 پیش از میلاد) در گزارشی به سنای روم به آن اشاره کردند که شمشیرهای ایرانیان هرگز شکسته نمی شد(اشاره به شمشیر های فولادی زمان اشکانیان).
 
 
 
 
آنچه جنگهای اشکانیان در برابر رومیان را برای مورخان غربی جالب توجه کرده است ، پیروزی های اشکانیان به علت سواره نظام زره پوش و استراتژی نظامی خاص آنها است.

 مورخین پس از بررسیهای تاریخی علت پیروزی مطلق پارتیان(ایرانیان) را در دو چیز می دانند: یکی زره-پوشان و دیگری کمانداران ورزیده سبک اسلحه پارتی.


«سنگین- زره پوشان» اشکانی، بخش برگزیده(elite members) سپاه ایران را در زمان سورنا تشکیل می دادند. خاصیت این زره ها این بود که تمام بدن را می پوشاند. به طوری که هیچ قسمتی از بدن سرباز دیده نمی شد. این اولین بار بود که چنین زرهی در دنیا اختراع شده بود و حتی کهنه کار ترین جنگجویان رومی نیز در تمام سوابق خود ، چنین زرهی ندیده بودند.


بعدها این زره توسط ساسانیان تقویت شد و چنان مورد توجه رومیان قرار گرفت که Ammianus Marcellinus سوار زره پوش پارسی را چنین با تعجب تصویر می کند: [شوالیه (knight) پارسی لباسی تمام آهنین دارد. تمام اعضای بدن او در میان ورقهای قطور فلزی پوشیده اند و در بین اعضا ، مفصلهای فلزی قرار دارند. با مهارت تمام ،جمجمه ای فلزی سرش را فرا گرفته است. هیچ پیکان و نیزه ای در او اثر نمی کند . شاید تنها راه نفوذ بر آن، باریکه کوچکی باشد که از طریق آن می بینند و یا سوراخهای ریزی که برای تنفس تعببه شده اند. و نیز اسبهایشان توسط پوشش چرمین محافظت می شوند] .

زره اشکانی بهینه سازی شده ي در دوره ساسانی ، دقیقا در طاق بستان کرمانشاه تصویر شده است :

 
 
 
چندی بعد این نوع زره توسط شوالیه های رومی مورد استفاده و بهینه سازی قرار گرفت و تا قرون وسطا متداول بود. تواناییهای خارق العادهء آنها ،در غرب چون ضرب المثل روایت می شد. قطعه زیر نوشتهء آرتور کونان دویل(Sir Arthur Conan Doyle) خالق داستانهای شرلوک هلمز(Sherlock Holmes books ) است:


[ With which Parthian shot he walked away, leaving the two rivals open-mouthed behind him ]




 www.Amordad.net



۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

نوشدارو بعد از مرگ سهراب

گویا کهن­ترین منبعی که در آن به این ضرب­المثل اشاره شده، دیوان اثیر­الدین اخسیکتی شاعر قرن ششم هجری است که البته در آن به نام سهراب اشاره نشده است:

بکوش آنکه پس از گفتِ وی جگر نکنی
که نوشدارو بعد از اجل ندارد سود[1]



پس از آن در الهی نامۀ عطّار نیشابوری:

اگرچه روستم را دل بپژمرد
چه سود از نوشدارو چون پسر مرد[2]



در کتاب طوطی­نامه(جواهر­الاسمار) هم بیت زیر آمده است:

وقتِ هر چیز نگه دار که نافع نبود
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهی[3]


ابن یمین فریومدی:

نوشدارو چه سود خواهد داشت
چون شد از مُلکِ زندگی سهراب[4]




در لغت­نامۀ دهخدا ذیل نوشدارو بیتی از انوری شاعر قرن ششم هجری درج شده است، ولی در دیوان چاپی شاعر این بیت نیست:

بعد ازین لطف تو با ما به چه ماند دانی؟/ نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند


همه می­دانند که این ضرب­المثل معروف ریشه در داستان رستم و سهراب دارد و هم در امثال و حکم دهخدا و هم در کتابهای مربوط به ریشۀ تاریخی ضرب­المثلهای فارسی به این نکته اشاره شده است. اما آنانی که اگر پایان این داستان را در شاهنامه نیک به یاد داشته باشند می­دانند که اصلاً نوشدارویی به سهراب نرسید که دیر برسد.

رستم پس از آنکه پهلوی پور جوان را با خنجر می­دَرَد، گودرز را نزد کاووس می­فرستد تا برای درمان زخم سهراب نوشدارو بفرستد، ولی کاووس از این کار سر باز می­زند و گودرز دستِ خالی رهسپار میدانگاه می­شود و به رستم می­گوید بهتر است خودت به کاخ کاووس بروی و با درفشان کردن جانِ تاریک پادشاه، نوشدارو را از او بگیری:


بفرمود رستم که تا پیشکار/ یکی جامه افگند بر جویبار

جوان را برآن جامه­ی زرنگار/ بخوابید و آمد برِ شهریار

گو پیلتن سر سوی راه کرد/ کس آمد پسش زود آگاه کرد

که سهراب شد زین جهانِ فراخ/ همی از تو تابوت خواهد، نه کاخ[5]



بنابراین رستم و گودرز در گرفتن نوشدارو از کاووس توفیقی نمی­یابند. شاید این­گونه تصوّر شود که ضرب­المثل مذکور ریشه در دو بیت آخر دارد که پس از مرگ سهراب، فرستاده به رستم پیام می­دهد که سهراب مُرده و از این رو رفتن تو به کاخ پادشاه و آوردن نوشدارو فایده­ای ندارد. اما به نظر نگارنده این ضرب­المثل برگرفته از روایتهای مردمی از داستان رستم و سهراب است که در آنها بخش پایانی داستان با آنچه در شاهنامه آمده کاملاً متفاوت است.


در این روایات که نقالان سالیان دراز آن را سینه به سینه نقل کرده­اند، رستم خود به کاخ کاووس می­رود و با نوشدارو باز می­گردد، ولی زمانی به بالین سهراب می­رسد که او مرده بود. در زیر چند روایت را از کتاب مردم و شاهنامه که زنده­یاد انجوی شیرازی گرد آورده است، می­آوریم:

...رستم خشمگین شد و به سراغ کیکاووس آمد که او را بکشد. شاه که از خشم رستم خبردار شد، نوشدارو فرستاد، ولی نوشدارو دیر رسید[6].

...رستم خشمگین می­شود و به طرف بارگاه حرکت می­کند. خبر به کیکاووس می­دهند که رستم خشمگین شده و به طرف تو می­آید. کیکاووس از درِ حرمسرا فرار می­کند و رستم وارد کاخ می­شود. موقعی که می­بیند از کاووس خبری نیست، دارو را برمی­دارد و به طرف سهراب می­رود اما متأسفانه دیر می­رسد. منجّم می­آید و می­گوید که کار از کار گذشته است[7].

... از آن طرف مرهم زخم را برای رستم آوردند. دید پس از، از دست دادن سهراب مرهم زخم رسید، خشمناک شد، سینه چاک زد، موی سر کند و بر سر و سینه زد و گفت بعد از مرگ سهراب نوشدارو آوردی ؟! خنجر کشید و آورندۀ مرهم را کشت[8].

...فهمید پسر خودش هست، هی بر سر زد و زاری کرد و سراغ بیهوش­دارو فرستاد، ولی تا رسید سهراب از بین رفته بود[9].


مرشد عباس زریری، نقّال نامدار اصفهانی نخست این بخش را مطابق شاهنامه نقل می­کند، ولی پس از آن می­گوید رستم چون برای آوردن نوشدارو پا در رکاب شد، سهراب به هوش آمد و رستم را خواست. رستم بازگشت و دوباره گودرز را برای گرفتن نوشدارو به درگاه کاووس فرستاد:

«گویند گودرز در این مرتبه نوشدارو را آورد که سهراب داعی حق را لبیک گفته بود[10]».





پي نوشت:

[1] . اثیر­الدین اخسیکتی، دیوان ،به کوشش رکن­الدین همایونفرّخ، تهران، رودکی،1337، ص422.
[2] . عطّار نیشابوری، فریدالدین، الهی­نامه، به کوشش هلموت ریتّر، تهران، 1359،ص245.
[3] . عماد بن محمد الثغری، طوطی­نامه یا جواهر الاسمار، به کوشش شمس الدین آل احمد، تهران، 1352،ص432.
[4] .ابن یمین فریومدی، دیوان، به کوشش حسینعلی باستانی، تهران، سنایی، 1344، ص321.
[5] .فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی، 1387، ج1،ص192.
[6] .انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فردوسی­نامه، مردم و شاهنامه، تهران، 1363، ج2، ص128.
[7] .همان، ص129.
[8] .همان، 131.
[9] .همان، 132.
[10] .زریری، مرشد­عباس، داستان رستم و سهرابف به کوشش جلیل دوستخواه، تهران، توس، 1369، ص353.





ابوالفضل خطيبي

http://a-khatibi.blogspot.com/2009/09/blog-post.html

۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

كهن ترين تخته نَرد جهان


 
مدتي پيش از گور باستانی موسوم به شماره ۷۶۱ ، قدیمی ترین تخت نرد جهان به همراه ۶۰ مهره آن در شهر سوخته کشف شد. بسیار قدیمی تر از تخت نردی که در گورستان سلطنتی اور در بین النهرین کشف شده بود

 
آقای سجادی (باستان شناس) گفته که این تخت نرد از چوب آبنوس و به شکل مستطیل است. چون آبنوس در سیستان و بلوچستان نمی روئیده و مشخص است که از هند وارد شده است




 
روی این تخت نرد، ماری که ۲۰ بار به دور خود حلقه زده و دمش را در دهان گرفته، نقش بسته است.

 
به نظر می رسد که چنین طرحی هم به موضوع های فرهنگی و فلسفی هند مربوط باشد، چرا که چنین علامتی در فرهنگ هند به معنی مرکز انرژی های حیاتی در بدن انسان است.
 
این تخت نرد ۲۰ خانه بازی و ۶۰ مهره دارد. مهره ها که در یک ظرف سفالی در کنار تخت نرد قرار داشتند از سنگ های رایج در شهر سوخته یعنی از لاجورد، عقیق و فیروزه است.

 
به نظر آقای سجادی این تخت نرد ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال قدیمی تر از تخت نرد بین النهرین است و به همین دلیل او فکر می کند این بازی از شهر سوخته به تمدن بین النهرین رفته است. گروه تحقیق و کاوش هنوز روش بازی با این تخت نرد را نیافته است


 
www.Amordad.net


۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

رزمِ رستم و جومونگ


کنون رزم جومونگ و رستم شنو
دگر ها شنیدستی این هم شنو

 
به رستم چنین گفت جومونگ پاک
ندارم ز امثال تو هیچ باک

که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم

 

رستم قاطی کر د و گفت 

 
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین

 
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت

جومونگ چشماشو اونطوری کرد (گشاد کرد)و گفت

 
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان

 
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان

تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین

ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من

 
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان

 
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال 3 ببین کور که نیستی

ببین سبز پوشان و زندان و بند
نیامد به اخبار هرگز چو من

 
منم تیتر اخبار ایران زمین
مهمتر ز من در نیابی ؛ همین

رستم عصبانی شد و بهش گفت کوتوله
جومونگ جواب داد

کوتوله تر از من به تو حاکم است
ببین اینهمه مردم زیر دست

 
بیا هان جوابی به من گو همی
نشاید که نامش نهند آدمی (اینو رستم گفت

 
همان دم که رستم به خشم آمدش
زن کوچکی* از کنارش گذشت

زنی کو به چادر سیه در برش
زنی هاله نور اندر سرش

 
به رستم رسید و ندادش محل
به جومونگ برخورد پریدش بغل

بزد بوسه و مارچ* بر پای او
گرفت چند تا امضا گرفت حال او ( منظور از او رستمه

 
چو رستم بدید صحنه ای اینچنین
دودستی بزد بر سرش خورد زمین