۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

تاثیر ایـران بر آیین یـهود

تاثیر ایـران بر آیین یـهود






امید عطایی فرد


تورات اصلی را میتوان پنج کتاب (سفر) موسا بن عمران دانست. در اسفار موسا نام هاي ايراني موج مي زند. موسا پس از فرار از مصر، به سرزمين “مديان” كه همان “ماد” است مي رود و فرشته ي خداوند در شعله ي آتش بر او نمودار مي شود. آنجا “هوريب” يا جبل الاه بود و خداوند خود را به نام اهيه بر وي شناسانيد (سفر خروج، باب سوم). هوريب از ريشه ي هور و جبل الاه همان “ال برز” يا “كوه الاه” است. اينجا كه “زمين مقدس” ميباشد و موسا بايد نعلين هايش را از پا در آورد، بزرگترين پرستشگاه مغان يعني “آذر گشسب” است كه پاي برهنه به زيارت آن مي رفتند. “اهيه” را مي توان برابر با يكي از ويژه نام هاي اهورامزدا
مي باشد،
یعنی: «اهو» دانست. افزون بر اين نام بيابان “سين” يا “سينا” كاملا ايرانيست و برگرفته از نام
خورشيد sun
مانند: شهرهاي: سن آباد “مشهد”، سائين دژ”شاهين قلعه” و سنن دژ”سنندج”. كوه “هور” در سرحد زمين “ادوم” است كه “هارون” برادر موسا بر قله ي آن وفات يافت (سفر اعداد، 29:20). در تورات بارها به همزيستي و آميزندگي يهوديان با مردماني آريايي چون هيتي ها (بني حت)، فريگي ها (فريزيان)، مادها(مديان) و هوريان اشاره شده و به ويژه پدر زن موسا از قوم ماد، و مادر سليمان از هيتي ها بود.


آنگونه كه از تورات بر مي آيد، قومي كه بعدها به نام يهودي خوانده شد، “الوهيم” را مي پرستيد و از زمان موسا پرستش “يهوه” آغاز گرديد. اما به دنبال دستبردهاي راه يافته به تورات چنانكه خواهيم ديد دوگانگي و تناقض ميان بخشهاي اين كتاب كهن درباره ي پرستش دو خداي “الوهيم” و “يهوه” به چشم مي خورد:

خدا نسلي ديگر برای آدم قرار داد. به عوض “هابيل” كه قائن (قابيل) او را كشت. و براي شيث نيز پسري متولد شد و او را “انوش” ناميد. در آن وقت به خواندن اسم “يهوه” شروع كردند.(سفر پيدايش. 26و4:25)


ابرام: مذبحي براي خداوند بنا نمود و نام “يهوه” را خواند.(سفر پيدايش. 11:9)


يعقوب گفت: اي خداي پدرم ابراهيم و خداي پدرم اسحاق، اي”يهوه” (سفر پيدايش. 32:9) و مذبحي بنا نمود و آن را “ايل الوهي” اسرائيل ناميد. (سفر پيدايش. 33:20) و خدا در روياهاي شب به اسرائيل “يعقوب” خطاب كرده گفت: من هستم الاه (الوهيم) خداي پدرت (سفر پيدايش. 46:3).


و خدا به موسا خطاب كرده وي را گفت: من يهوه هستم. و به ابراهيم و اسحاق و يعقوب به نام خداي قادر مطلق (الوهيم) ظاهر شدم، ليكن به نام خود: “يهوه” نزد ايشان معروف نگشتم (سفر خروج 6:3).

«ح.نوبخت» میگوید: در كتاب «زبان باز يافته» ثابت كرده ام كه يهود از “هوه” يا “اهوه” مخفف كلمه ي “اهورا” و لغتي است اوستايي و فارسي چونانكه “هو” به زبان عرفا و “يا هو” از كلمات مولده عرب نيز گونه ي دگر از “اهو” و اهورايي اوستايي است. پس از اين تاريخ به سالياني چند “بلريچ هروزني” كه از استادان بزرگ علم آثار (باستان شناسي) و نامي ترين فيلولوگ (زبان شناس) معاصر است، در ضمن كاوش هاي فني و كشف آثار قديم، در كتاب خود: “كشفيات درباره ي كلت ها” ثابت كرده است كه يهوه (نام خداي يهود) نامي است آريايي و هرگز عبري و سامي نيست. و اين كلمه از “هوه” گرفته شده كه نام خداي”كلت ها” بوده زيرا در آثار آنها، آفريننده ي جهان با اين لفظ ناميده شده است.


در يكي از تفسيرنامه هاي تورات به نام تلمود جبرئيل به گونه ي گبرئيل نوشته شده و فرشته ي گماشته بر آتش دانسته شده است. يكي از وظايف او نابود كردن شهرهاي”سدوم” و”اموره” با انفجارهاي آتشين بود. به ياري او، موسا در پيش چشم فرعون آتشي فروزان را به د ست گرفت، بي آنكه بسوزد. (آ فرينش در اديان، 139و140)


از كتاب اشعيا(51:11) چنين بر مي آيد كه در ميان يهوديان قديم، آتش پرستي رواج داشته است: هان، جميع شما كه آتش مي افروزيد و كمر خود را به مشعل ها مي بنديد، در روشنايي آتش خويش و در مشعل هايي كه خود افروخته ايد سالک مي باشيد.

ميشائيل (ميكائيل) از ديد زبان شناسي، اشاره به دگرگوني نام نخستين زوج انسان: “مشي ومشيانه” مي تواند باشد. نام “مشي” در گزارش هاي كهن به اين گونه ها آمده است: ميشي (آثارالباقيه)، متريه (پند نامك زرتشت)، مرهيه (دادستان دينيگ)، ماري (تاريخ طبري) و .....

به نوشته «ذ.بهروز»: مهر، ميترا، ميثرا، ميشيا، ميشي، موسا، مسيحا، مسك: صورتهاي يك كلمه در زبانها و لهجه هاي مختلف مي باشد.


گذشته اينها در حكمت يهود، ميشائيل كه مانند مهر و هور در آسمان چهارم جاي دارد، آموزگار موسا بود و از رؤساي اولين به شمار مي آمد. (كتاب دانيال 10:13). در مكاشفات يوحنا (12:76) از پيكار ميشائيل (ميكائيل) با اژدهايي هفت سر كه نماد ابليس بود، سخن ميرود.

«م.بويس» مینویسد: به نوشته ي «كتاب اينوخ»، ميكائيل، رهبر ديوها و پيروان او را در زير سخره‌هاي زمين تا روز داوري بزرگ در بند مي كند. اين رويداد را بازتابي از استوره اي زرتشتي مي دانند كه فريدون پهلوان باستاني، ضحاك را در غاري به زنجير مي كشد تا روز فراش‌كرت (رستاخيز) فرا برسد. (تاريخ كيش زرتشت. جلد سوم. 527)


اگر چه پژوهشگران نقش ميكائيل را با فريدون و يا سوشيانت همسنجي كرده اند، باز هم بر آنيم كه ميشائيل همان مشيا يا ايزد ميترا است (البته فريدون و سوشيانت خود نمايه هايي از ايزدمهر) هستند. همانندي چشمگير ميان ميكائيل وايزد مهر چنين است که ميكائيل امير اعظم،است. مهر نيز به همه ي سرزمين ها شاه است. همچنین ميكائيل زمينه ساز روز داوريست. مهر نيز كه خويشكاري (وظيفه) او: «داوري جهانيان به راستي كردن است»، در رستاخيز، كردار آدميان را ميسنجد. (مينوي خرد،12)


از سوي ديگر در ريگ ودا حكيمان، روشنگراني هستند كه پرتوشان در تاريكي گسترده مي گردد. (10:129) همچنين در نامه هاي پهلوي، روان پارسايان وراهيان عدالت، به رخشندگي ماه و خورشيد وستارگان، نمودار شده است.


به نوشته ي”تلمود”: اورئيل (كه در عبري به معني نور خداست) واسطه اي است كه از طريق او، معرفت الهي به آدميان مي رسد. ”اور” را آن رو برابر با ”هور” دانسته ايم كه هم نور خداست وهم نمونه هايي چون اورمزد/هورمزد يا اورامان/هورامان را داشته ايم. همچنين سهروردي در نوشتارش: «هورخش كبير» كه بر گرفته اي از نيايش هاي مغانه است،از هور به گونه ي ايزدي ياد ميكند كه ويژگي هايش، تن فروغنده ي روشن و زيبا، دانا، و خردمند گرانمايه مي باشد. در كتاب حزقيال از پرستش خورشيد وتنديس هاي ايزد هور ياد شده كه از آيين هاي قوم يهود به شمار مي رود: نزد دروازه ي هيكل (خانه)خداوند، در ميان رواق و مذبح، به قدر بيست وپنج مرد بودند كه پشتهاي خود را به سوي هيكل خداوند و رويهاي خويش را به سوي مشرق داشتند و آفتاب را به طرف مشرق سجده مي نمودند. (8:16)


رفائيل را از ريشه ي “رافه” به معني پزشك دانسته اند. وي فرشته ي شفابخش بيماران به شمار مي رود و نگاهباني سوي غربي آسمان با اوست.

در رپيهوين گاه (نيمروزتا عصر) براي شادي همه ي روشن-تخمه‌ها (پرهيزكاران) يشت (نيايش) مي كنند...نام رپيهوين از رامش است. (گزيده هاي زادسپرم66)

اگر نام”اسرافيل”را به‌گونه “سرافيل” يا ”سرافيل-ئيل” درنظر بگيريم و پسوند ”ئيل” را كنار بگذاريم، واژه ”سراف” بسيار نزديك
مي باشد. در گويش خوارزمي، سروش را “اسروف” مي خوانند (آثارالباقيه،74)
به خوانش اوستايي ”سروش” يعني ”سرو" Sru
که كاملا مانند اسرافيل است.


شمعدان هفت شاخه كه آن را نشانه ي هفت فرشته ي يهود مي دانند، برگرفته از “چتر امشاسپندان” است كه بر فراز سر كيان ايران زمين نگه مي داشتند و نمونه اش در تخت جمشيد ديده مي شود. چتري كه داراي هفت شاخه مي باشد و شاهنشاه را در پناه هفت امشاسپند نگاه مي دارد.



در زمان آشوریان، قوم یهود به اسارت و بدبختی فرو رفت. خواري و بردگي يهوديان همچنان ادامه داشت تا آن كه از آسمان ايران “عقاب شرق” بالهاي مهر خود را بر سر جهانيان گسترد. به گفته “و.دورانت” ساعتي كه كورش همچون مرد جهانگشايي به بابل در آمد و يهوديان اسير را آزاد گذاشت تا به سرزمين خود باز گردند يكي از با شكوه ترين ساعات تاريخ بني اسرائيل به شمار مي رود. (مشرق زمين گاهواره تمدن، 380)


عقاب شرق و مرد همسخن خويش را از جاي دور فرا مي خوانم... (خداوند) درباره كورش مي گويد كه: او شبان من است و تمامي مسرت مرا به اتمام خواهد رسانيد (اشعياي نبي،46:11+44:28) من او را به عدالت برانگيختم و تمامي راههايش را راست خواهم ساخت. شهر مرا بنا كرده، اسيرانم را آزاد خواهد نمود. اما نه براي قيمت و نه براي هديه. خداوند چنين مي گويد: حاصل مصر و تجارت حبش و اهل “سبا” كه مردان بلندقد مي باشند، نزد تو عبور نموده از آن تو خواهند بود. و تابع تو شده در زنجيرها خواهند آمد و پيش تو خم شده و نزد تو التماس نموده خواهند گفت: البته خدا در توست و ديگري نيست و خدايي (دروغين) نه...(15-4)


آنچه از زبان “اشعیاي نبي” خوانديم سنديست بس گرانبها درباره باورداشت يهوديان به پيامبري “كورش هخامنشي” كه بايد با موشكافي و تيزبيني بررسي گردد. چشمگير اينجاست كه در تورات خداوند از كورش بزرگ به گونه ي رسول من و مسلم من ياد كرده است. (اشعيا 20و 42:19)


كورش پادشاه فارس چنين مي فرمايد: يهوه خداي آسمانها جميع ممالك زمين را به من داده و مرا امر فرموده است كه خانه اي براي وي در اورشليم كه در “يهودا” است بنا نمايم. (كتاب عزرا 3-1:1)


«ابوالكلام آزاد» در پژوهش ژرف خود نشان داده كه كورش بزرگ در قرآن به نام ذوالقرنين خوانده شده و نماد وي در كتاب دانيال يك قوچ دو شاخ به نام “لو-قرانائم” است. واژه ي «قرن» در زبان هاي عبري و عربي معني شاخ را مي دهد. همچنين پيكره كورش در پاسارگاد كه داراي بال هاي عقاب و تاج دو شاخ است با گفتار تورات همخواني دارد. نشانه هاي ديگر كه مي توان افزود يكي استعاره ي “شاخ مسيح” است (كتاب اول سموئيل. 2:11) و ديگر پيشگويي “زكريا” درباره ي كورش:

اينك مردي كه به “شاخ” مسما است (لقب دارد) از مكان خود خواهد روييد و هيكل (خانه) خداوند را بنا خواهد نمود.(6:12)


نكته ديگر آنكه هر كجا از اسكندر ذوالقرنين سخن رفته، يادواره اي از كورش شاه پيامبر ايرانيست و نه الكساندر مقدوني زيرا:

درنده خويي و ديوانگي الكساندر مقدوني هرگز با ويژگيهاي يك شاه-پيامبر نمي خواند و شرح لشكركشي هاي او تا چين و هند از دروغ هاي بزرگ تاريخ و برگرفته از سرگذشت دودمانهاي چون كورش بزرگ و ارشك بزرگ (شاه-پيامبر اشكانيان) مي باشد.

گنج هاي ظلمت و خزاين مخفي كه به كورش هخامنشي بخشيده شده است، در اسكندرنامه ها به نام اسكندر باز گويي مي شود.

"جوج” فرمانرواي سرزمين “ما جوج” كه در روايات اسلامي قوم وي را “ياجوج و ماجوج” مي خوانند به گفته ي حزقيال از پارسيان شكست مي خورد. (38:6) و نه از اسكندر. جوج يا “گوگ” نام فرمانرواي “ليدي” بود كه كشورش در سال 654 ق.م به دست قوم ايراني “كيمري” گشوده شد.


«ش.شفا» با اشاره به پژوهش هاي تاريخ دين مي نويسد: از سال1866.م كه كتاب پر سر وصداي “الكساندركوهوت” به نام “در باره ي ملائك شناسي آيين يهودي درارتباط آن با آيين پارسي” در آلمان انتشار يافت، اين مطالعات وارد يك مرحله كاملا علمي و تخصصي شد. در اين كتاب مؤلف كه خودش يهودي و خاخام اعظم، و در عين حال يكي از بزرگترين محققان تاريخ مذاهب است، روشن كرده كه تمام برداشت هاي تورات درباره شياطين و ملائك، يادگار دوران بعد از اسارت بابلي قوم يهود يعني زماني است كه يهوديان با آيين زرتشتي آشنايي نزديك يافته و تحت تاثير معتقدات اين آيين قرار گرفته بودند. “زيگموند فرويد” در بررسي جامع خود درباره آيين يهود بر همین واقعيت اختصاصا تكيه مي گذارد كه در معتقدات اوليه يهودي، موضوع بقای روح به كلي ناشناخته بود و اين پندار تنها پس از تماس با آيين پارسي در آن راه يافت. (تولدی دیگر)


فرويد مینویسد: در كيش يهود، بهشت و دوزخ نمايان آشكاري وجود ندارد، اما هرچه به موسويت متاخر نزديك گرديم، اين عقايد رنگ برداشته و نمايان مي شوند. بي شك اين مسئله در يهوديت بركنار از نفوذ دين زرتشتي و فلسفه ديني ايرانيان نمي باشد كه بعدها مبناي پيدايش مسائل بهشت و دوزخ مسيحي شده است. (آينده يك پندار، 207)




بن مایه:

http://omidataeifard.blogspot.com