۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

وام واژه هایی پارسی (و عربی) در زبان ترکی

با درود بر دوستان هخامنش

از اونجایی که من سیاست ها و افکار ضدّ «پان تُرکیسمی» دارم، علاقه مند بودم تا این مطلب رو به هموطنانم ارایه کنم. باشد که این نابخردان و کوتَه بینانِ از همه جا بی خیر، کمی بینشدند که براستی بدنیال چه هستند و آیا همه مردم رو مثل خودشون بی خرد و نادان می پندارن؟ واقعا کی میتونه تمدن و تاریخ و فرهنگ کهنِ ایرانی (آریایی) رو که بن مایه تمدنهای کهن و امروزی بشریست، انکار بکنه؟؟؟؟؟؟؟

بیشتر واژه های مورد استفاده در زبان ترکی ، بن ریشه فارسی و یا عربی داشته و یا دقیقا خود واژه به مانند فارسی و یا عربی به کار میرود ، مانند : (با این توضیح که حرف ش و چ و ج در ترکی با حروف لاتین C , S نوشته شده و اینجا برای بیان درست واژه CH , SH و J بکار رفته است)

ترکی .فارسی یا عربی

Pazar . بازار

Separesh . سفارش

Cesme / Cheshme . چشمه

Corba / Chorba . شوربا

Sabzi lar . سبزی ها

Miveh Lar . میوه ها

Cay / Chay . چای

Kahve . قهوه

Sikayet / Shikayet . شکایت

Hesap . حساب

Kayik . قایق

Diger . دیگر

Sahil . ساحل

Hava . هوا

Imdat . امداد

Tamir . تعمیر

Malzeme . ملزمه

Tamirler . تعمیرات

Saatci / Saatchi . ساعت سازی

Numara . نمره

Elbise . البسه

Bakkal . بقال

Masraflar . مصرفی ها ، هزینه ها

Mevsimler . موسم ها (فصل ها)

Tarih . تاریخ

Tebrikler . تبریکات

Tatiller . تعطیلات

Tablolar . تابلو

Ilan . اعلان

Kayb . غیب

Esyalar / Eshyalar . اشیاء

Kelimeler . کلمه ها

Seyahat . سیاحت

Renkler . رنگها

Ferdi . فردی

Tesekkur / Teshekkur . تشکر

Af . عفو

Hanim . خانم

ben . من

Canim / Janim . جانم

Mumkun . ممکن

Lutfen . لطفا

Hayir . خیر (در ترکی بیشتر حرف های خ تبدیل به ح شده است)

Homeyni . خمینی

Ozur . عذر

Merhaba . مرحبا

Emanet . امانت (حرف e با صدای A خوانده میشود)

Hayat . حیاط (زندگی)

O . او (O Kimdir .... او کسیت)

Tane . دانه

Kadar . قدر (ne Kadar .... چه قدر)

Sohbet . صحبت

Yavas / Yavash . یواش

Tekrar . تکرار

Hecelemek / Hejelemek . هجی کردن

Tercume / Terjume . ترجمه

Cumle / Jumle . جمله

An . آن (لحظه)

Kitap . کتاب

Kitap Hane . کتابخانه

Hane . خانه

Telaffuz . تلفظ

Izin . اذن

Mikdar . مقدار

Zit . ضد

Kocuk / Kochuk . کوچک

Paha . بها

Pahali . گران ، ارزشمند

Mesgul / Meshgul . مشغول

Beraber . برابر

Ama . اما

Hic / Hich . هیچ

Asla . اصلا ، هرگز

Ya . یا

Cabuk / Chabuk . چابک

Hafta . هفته

Karton . کارتون

Hediye . هدیه

Canta / Chanta . چنته (کیف)

Hamal . حمال ، باربر

Araba . ارابه (گاری ، ماشین)

Ucret / Ujret . اجرت

Kiraya . کرایه

Sehir / Shehir . شهر

Oda . اتاق

Merkez . مرکز

Acel / Ajel . عاجل

Hamam . حمام

Her . هر

Imza . امضاء

Milliiyet . ملیت

Havlu . هوله

Mudur . مدیر

Mektub . مکتوب (نوشته)

Pencere / Penjere . پنجره

Temiz . تمیز

Cuma / Juma . جمعه

Sabah . صبح

Cadir / Chadir . چادر

Havuz . حوض

Kosede / Koshede . در گوشه

Sise / Shishe . شیشه

Fincan / Finjan . فنجان

Kasik / Kashik . قاشق

Sirke . سرکه

Seker / Sheker . شکر

Portakal . پرتغال

Peynir . پنیر

Pirinc / Pirinch . برنج

Pilav . پلو

Ciger / Jiger . جگر

Kebap . کباب

Mangal . منقل

Ordek . اردک

Kaz . غاز

Fistik . پسته

Taze . تازه

Zevk . ذوق

Miktar . مقدار

Siyah . سیاه

Beyaz . سفید (از ابیض عربی آمده است)

Surat . سرعت

Cep / Jep . جیب

Zincir / Zinjir . زنجیر

Elmas . الماس



Krat . قیراط

Cekic / Chekich . چکش

Kutu . قوطی ، جعبه

Kahve . قهوه ای

Krimiz . قرمز

Turuncu / Turunju . نارنجی

Rengareng . رنگارنگ

Dugme . دکمه

Hafif . خفیف

و
و
و

نمونه یک جمله ساده ترکی :
Ben Kayboldum
یعنی "من گم شده"
ben = من
Kayb = غیب (گم)
Oldum = شدم


میبینم که در این جمله 66 درسد از واژه های فارسی و عربی استفاده شده و فقط اولدوم ترکی میباشد .


Acelem var
"عجله دارم"

Ne zaman hazir olur
"چه زمانی حاضر میشود" (چقدر ترکی بود)


یکیست ترکی و تازی درین معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
«حافظ»

و به قول شاعر بزرگ ایرانی، نظامی گنجوی:

ترکی صفتی، وفای ما نیست.....ترکانه سخن، سزای ما نیست

آن کَز نسبِ بلند باید.....او را سخن بلند باید

به نفرین تُرکان زبان بر گشاد....کی بی فتنه ترکی ز مادر نَزاد

ز چینی بجز چین اَبرو مخواه.....ندارند پیمان، مردم نگاه

سخن راست گفتند پیشینیان....که عهد و وفا نیست در چینیان (منظور نژاد ترکی و اویغوزی)

همه تَنگ چشمی پسندیده اند.....فراخی به چشم کسان دیده اند

اگر تُرکِ چینی وفا داشتی.....جهان زیرِ چینِ قَبا داشتی

همه عالم تن است و ایران دل....نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دلِ زمین باشد....دل ز تن، به بودِ یقین باشد

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

دیدگاه «ابن خَلدون» در مورد ایرانیان


ابن‌خلدون در مورد جايگاه دانش در ايران پيش از اسلام نوشته است:

« جايگاه علوم عقلي در نزد پارسيان بسيار والا بود و حيطه‌هاي آن‌ها بسيار گسترده بوده است. چرا كه داراي حكومت‌هاي پايدار و با شكوه بودند. گويند پس از كشته شدن داريوش به دست اسكندر و چيره شدن اسكندر به سرزمين كيليكيه و دست يافتن به كتاب‌ها و علوم بي‌شمار پارسيان، اين دانش‌ها از پارسيان به يونانيان رسيد.

هنگامي كه سرزمين پارس فتح شد و در آن كتاب‌هاي فراواني يافتند، سعد ابن ابي وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره‌ كتاب‌ها و انتقال آن‌ها به مسلمانان كسب اجازه كرد. عمر در پاسخ به او نوشت كه تا كتاب‌ها را به آب ريزد با اين استدلال كه اگر هدايتي در اين كتاب‌ها باشد خداوند ما را به بيش از آن‌ها هدايت كرده است و اگر در آن‌ها گمراهي باشد، خداوند ما را از آن‌ها حفظ كرده است. به اين ترتيب، كتاب‌ها را در آب ريخته يا آتش زدند و دانش پارسيان از دست ما رفت.»




نويسندگان بسياري با استناد به نوشته‌ي ابن‌خلدون و تاريخ‌نگاران ديگر كوشيده‌اند سهم ايرانيان را در دانش بشري و نقش آنان را در وارد كردن دانش به جامعه اسلامي كم‌رنگ جلوه دهند. اين دسته از نويسندگان به اشاره به اين سخنان ابن‌خلدون و توجه نكردن به نوشته‌هاي صاحب‌نظران ديگر چنين نتيجه مي‌گيرند كه مسلمانان دانش خود را به طور مستقيم از يونانيان به دست آوردند. حال آن‌كه بر چنين ادعايي ايراد جدي وارد است:

1- اگر بپذيريم كتاب سوزي بسيار گسترده‌ي عرب‌هاي مهاجم، آن هم به فرمان خليفه‌ي مسلمين، باعث نابودي كامل دانش ايرانيان شد، به جاي سخن از شكوه تمدن عرب‌ها و پيش‌تازي آنان در دانش و فناوري، كه در كتاب‌هاي گوناگون چه از نويسندگان عرب و چه نويسندگان غربي از آن ياد شده است، بايد از دانش‌ستيزي و وحشيگري و ويرانگري مغول‌وار آن‌ها سخن بگوييم. با اين تفاوت كه مغول‌ها براي كتاب‌سوزي خود استدلال محكمي نداشتند و عرب‌ها با استدلال ديني به آن پرداختند. حال آن‌كه، چنان حجمي از كتاب‌سوزي، به نحوي كه هيچ اثري از ايران باستان نماند، دور از ذهن مي‌رسد. چرا كه با وجود كتاب‌سوزي‌هاي بي‌شمار مغول‌ها، آثار بسياري از دوران تمدن اسلامي بر جاي مانده است.



2- شكوفايي دانشگاه گندي‌شاپور تا زمان منصور عباسي و مدت‌ها پس از آن، به نحوي كه منصور براي درمان بيمار خود به پزشكان آن‌جا روي آورد، نشان‌دهنده‌ي آن است كه حتي با پذيرفتن نظريه‌ي آتش‌سوزي كتاب، دست‌كم بخشي از دانش پارس‌ها نگهداري شد و حتي آنان با ترجمه‌ي كتاب‌هاي خود به زبان عربي در نگهداري آن كوشش فراوان كردند، چنان‌كه چيره‌ترين مترجمان كتاب به زبان عربي در اصل ايراني بودند كه ابن‌مقفع و خاندان بختيشوع از شناخته‌شده‌ترين آن‌ها هستند. مترجمان ديگري مانند حنين‌بن‌اسحاق نيز شاگرد ايرانيان بودند.. از اين رو، برخي از دانش‌هاي دوران باستان را بايد در كتاب‌هاي عربي آغاز نهضت ترجمه جست و جو كرد.


3- اگر بپذيريم كه دانش پارسيان در زمان اسكندر به يونان راه يافت، كه چنين بوده است و البته پيشينه‌ي اين كار به زماني پيش از اسكندر نيز مي‌رسد، بايد آن دانش يوناني كه نويسندگان عرب و غرب آن را خاستگاه اصلي دانش عرب مي‌دانند، در واقع تا اندازه‌ي زيادي ايراني بدانيم و بپذيريم كه دانش ايراني هيچ‌گاه از بين نرفته است.

4- ابن‌خلدون در جاي ديگري از مقدمه‌ي خود مي‌گويد: «جاي شگفتي است كه در جامعه‌ي اسلامي، چه در علوم شرعي و چه در علوم عقلي، اغلب پيشوايان علم ايراني بودند. جز در مواردي نادر و اندك و چنانچه برخي از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسي و محيط تربيتشان ايراني بود.»



بي‌گمان آن ايرانيان از نوادگان همان ايرانيان دانش‌پرور دوران باستان بودند. در بررسي آثار برخي از آنان، مانند بيروني، مي‌بينيم كه به ايران باستان نيز اشاره‌هايي دارند.


ابن‌خلدون در بيان اين كه چرا پيشگامان علوم در جهان اسلام همگي ايراني بودند به ديرپايي شهرنشيني و تمدن در ايران اشاره مي‌كند و مي‌گويد:

« در صنايع(فنون) شهرنشينان ممارست مي‌كنند و عرب از همه مردم دورتر از صنايع مي‌باشد. علوم هم از آيين‌هاي شهريان به شمار مي‌رفت و عرب هم از آن‌ها و بازار رايج آن‌ها دور بود و در آن عهد مردم شهري عبارت بودند از عجمان(ايرانيان) يا كساني مشابه و نظاير آنان بودند از قبيل موالي و اهالي شهرهاي بزرگي كه در آن روزگار در تمدن و كيفيات آن مانند صنايع و پيشه‌ها از ايرانيان تبعيت مي‌كردند. چه ايرانيان به سبب تمدن راسخي كه از آغاز تشكيل دولت فارس داشته‌اند بر اين امور استوارتر و تواناتر بودند.»


سپس، ابن‌خلدون در اشاره‌هايي كه به شاخه‌هاي علوم دارد، جابه‌جا از ايرانيان يا شاگردان آن‌ها نام مي‌برد كه آن علم را بنيان‌گذاري كردند يا به پيش بردند. در نحو از بنيان‌گذار آن، سيبويه نام مي‌برد و از پيروان و شاگردان او كه همه از نژاد ايراني بودند. به نظر او بيش‌تر دانندگان حديث و همه‌ي عالمان تفسير، فقه و كلام ايراني بودند و به بيان او:" جز ايرانيان كسي به حفظ و تدوين علم قيام نكرد و از اين رو، مصداق گفتار پيامبر پديد آمد كه فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآويزد، قومي از مردم فارس به آن دست مي‌يابند.



با سپاس از: تارنمای اَمُرداد

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

ایجاد کانونهای ناسیونالیستی در عصر رضاشاه بزرگ




ناسیونالیسم یا ملت باوری در ایران، به شکل نوین آن در دوران ناصرالدین شاه و بویژه ‏مشروطه آغاز و در عرصه های فرهنگ، اجتماع و سیاست در جامعه ی ایرانی پدیدار گشت. ناسیونالیست ‏های ایرانی در پی آن بودند تا با احیاء و تجدید حیات سنت‌ها و عقاید کهن و باستانی، نظم جدیدی را در تفکر ‏اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بازتولید نمایند و زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی نوین را بر پایه ی سنت‌های ‏کهن بنا نهند.‏

‏ در نگر ناسیونالیست های ایرانی «امپریالیسم عرب از توانائی های آفریننده ی ایرانیان هوشمند آریایی نژاد ‏جلوگیری کرده است.» آنان تازش اعراب و به دنباله ی آن ورود و تسلط دین اسلام به ایران را که باعث از ‏میان رفتن و یا کاهش نفوذ دین ایرانی ِ زرتشتی و نفوذ فرهنگ بیگانه شد عامل پسرفت ایران می دانستند. ‏هیچ سخنی به اندازه ی سخنان میرزا آقاخان کرمانی روشنفکر بزرگ دوران مشروطه نمی تواند این نگرش ‏نسبت به تازش اعراب و تاثیرات آن را بیان کند. از نگر او «هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که ‏دست می زنیم ریشه ی او کاشته ی عرب و تخم بذر مزرع آن تازیان است. جمیع رذایل و عادات ِ ایرانیان یا ‏امانت و ودیعت ملت عرب است یا ثمر و اثر ِ تاخت و تازهایی که در ایران واقع شده است.»



این دیدگاه باعث ‏شد که در نگارش تاریخ ایران (کتاب آئینه ی ِ سکندری)، او تاریخ ایران را به دوره ی ایران باستان و ایران ‏اسلامی تقسیم کند و تازش اعراب را چنان موثر بداند که باعث پایان یک دوره و آغاز دورانی دگرگونه شود. ‏در نگر این ناسیونالیست ها تاریخ هزار و چند صد ساله ی پس از اسلام تاریخ انحطاط ایران زمین بود. از ‏میان روشنفکران دوره ی مشروطه میرزا عبدالحسین آقاخان کرمانی، میرزا جلال الدین قاجار و میرزا ‏فتحعلی آخوندزاده چنین دیدگاهی داشتند.‏


با گذر از دوران قاجار و ورود به دوران حکومت پهلوی زمینه برای اجرای بسیاری از ایده های روشنفکران ‏دوره ی مشروطه آماده شد و دوران رضا شاه پهلوی (1304-1320 ش.) را به همین دلیل باید دوران ‏رنسانس ایران دانست؛ در این دوران (1925-1941م.) در ایران دگرگونی هایی در جنبه هایی گوناگون ‏صورت پذیرفت و کشور ایران در درازنای این سال ها ره صد ساله پیمود. در این زمان به ناسیونالیسم به ‏عنوان یکی از پایه های پیشرفت ایران توجه بسیار شد و حکومت رضا شاه با یک سری اقدامات تلاش کرد تا ‏ناسیونالیسم را در میان ایرانیان تقویت کند. از سوی دیگر کسانی مانند حسین کاظم زاده ی ایرانشهر، میرزا ‏حسن خان مشیرالدوله (پیرنیا)، صادق هدایت و ... نیز بودند که بدون این که از سوی حکومت مامور باشند ‏دست به انتشار مجلات و نوشتن و ترجمه ی کتاب هائی با درون مایه ی تاریخ و فرهنگ باستان زدند. ‏

‏ ‏

هدف از این پژوهش معرفی اقدامات حکومت رضا شاه برای تقویت ناسیونالیسم و زنده سازی (احیاء) تاریخ ‏و فرهنگ ایران باستان و هدف او از این اقدامات است؛ اقداماتی که نقشی کلیدی در بوجود آوردن ناسیونالیسم ‏سال های پس از آن داشت. بنابراین تنها اشاره ای گذرا به اقداماتی که بوسیله ی غیر حکومتی ها در راستای ‏تقویت ناسیونالیسم انجام گرفت خواهیم داشت.‏




* دوران رضا شاه و ناسیونالیسم:

در دوران رضا شاه که دوران پی ریزی یک نظام جدید بود اقداماتی در جهت تقویت ناسیونالیسم صورت ‏پذیرفت. هدف از تقویت ناسیونالیسم این بود که ایرانیان را از هر قومیت و گویشی که هستند به گذشته ای ‏یکسان و باشکوه که عامل یگانگی و امید به پیشرفت بود پیوند دهند. ناسیونالیسم و توجه به ایران باستان تا ‏حدودی منجر به وفاداری به شاه نیز می شد. اما باید دانست که هدف ِ ناسیونالیسم «سوق دادن کشور به سوي ‏وفاداري به شاه» نبود بلکه وفاداری به شاه تنها پی آمد ناسیونالیسم بود نه هدف آن.‏

رضا شاه تحت تاثیر باورهاي خود و انديشه هاي مشاورانش دست به يکسري اقدامات برای تقویت ناسیونالیسم ‏زد. اين اقدامات شامل موارد زير بود:‏

‏ ‏

‏• ايجاد انجمن آثار ملي‏

‏• ايجاد کانون ايران باستان‏

‏• تشويق پژوهشگران به نوشتن و برگرداندن کتاب درباره ي تاريخ ايران باستان‏

‏• تغيير تاريخ رسمي کشور از هجري قمري به هجري خورشيدي‏

‏• تغيير نام کشور از پرس به ايران و تغییر نام برخی شهرها‏

‏• برگزاري کنگره هايي درباره ي تاريخ و فرهنگ ايران باستان ‏

‏• ايجاد فرهنگستان ايران (يا فرهنگستان زبان فارسي بعدي)‏

‏• بهره گيري از نماد هاي باستاني در معماري نوين‏

‏ ‏

‏* انجمن آثار ملي: اين انجمن در سال 1312 با فکر بازسازي آثار باستاني و تاريخي ايجاد شد، با تاسيس ‏اداره ي باستان شناسي در سراسر ايران تلاش هايي در اين زمينه انجام شد. نخستين گام در اين راه، ايجاد ‏بنياد آرامگاه فردوسي شاعر حماسی ايران، تغيير شکل آرامگاه حافظ و ارائه ي طرح هاي تازه اي براي ساير ‏شعراي ملي ايران بود. موزه ي ايران باستان و نيز کتابخانه ي ملي بوسيله ي انجمن آثار ملي ايجاد و اداره ‏شد. وظيفه ي اين انجمن بازسازي آرامگاه بزرگان، ثبت و طبقه بندي آثار ملي و صورت برداري از آثار ‏باستاني و تاريخي ايران بود.‏

‏ ‏

‏* تشويق پژوهشگران به نوشتن و برگرداندن کتاب درباره ي تاريخ ايران باستان: در اين زمان با شکل ‏گيري فضای ناسيوناليستی در ايران زمينه براي نوشتن و ترجمه ي آثار تاريخ نگارانه فراهم شد و تاريخ ‏ايران باستان به شکلي روشن تر از گذشته و با ديدگاهي ايراني به رشته ي تحرير در آمد. البته اين نوع تاريخ ‏نگاري با روش نوين با آئينه ي سکندري نوشته ي ميرزا آقا خان کرماني آغاز شده بود.‏

در اين زمان ميرزا حسن خان مشيرالدوله (پيرنيا) کتاب هاي ايران باستان و تاريخ ايران را نوشت. صادق ‏هدايت نخستين ايراني بود که متون پهلوي را به فارسي برگرداند از جمله ي کارهاي او برگرداندن ِ زند ‏وهومن يسن، کارنامه ي اردشير بابکان، گزارش گمان شکن و شهرستان هاي ايران بودند. ابرهيم پورداوود ‏پدر دانش اوستا شناسي در ايران در اين زمان دانش خود را کامل کرده و به برگرداندن اوستا به زبان فارسي ‏اقدام کرد.‏

به گفته ي رشيد ياسمي در پيشگفتار کتاب ايران در زمان ساسانيان: از مختصات دوره ي رضا شاه کبير يکي ‏توجه به تاريخ و فرهنگ ايران باستان است. هرچند اوضاع کشور هم اکنون به گونه ای است که کمتر کسي ‏مي تواند باور کند که ايران در گذشته اي نه چندان دور داراي فرهنگ و تمدني اين چنين بوده، ولي در واقع ‏چنين بوده است.‏

‏ ‏

‏* تغيير تاريخ رسمي کشور از هجري قمري به هجري خورشيدي: در تابستان 1314 يعني دو سه ماه پس ‏از واقعه ي گوهرشاد (واقعه ي گوهرشاد در 25 تير 1314 روي داد) دولت بخش نامه اي به اين مضمون ‏صادر کرد:‏

‏"نظر به اين که تاريخ رسمي کشور براي ماه هاي شمسي تنظيم شده و موافق قانون مصوب فروردين 1314 ‏تمام دوائر دولتي مکلف به اجراي آن هستند بنابراين لازم است از تاريخ وصول اين متحد المآل در کليه ي ‏اسناد معاملات رسمي و نوشتجات تاريخ شمسي را قيد و از ذکر تاريخ قمري مطلقا خودداري نمايند." در اين ‏تقويم از نام ماه هاي باستانی بهره گرفته شد تا به اين وسيله جدايي ميان دین و حکومت ایجاد کنند. ‏

‏ ‏

‏* کانون ايران باستان: اين کانون بوسيله ي عبدالرحمن سيف آزاد در سال 1310 و با ياري چند سرمايه دار ‏زرتشتي و به منظور شناساندن بيشتر فرهنگ و تمدن ايران تشکيل شد و از آغاز بهمن 1311 نيز هفته نامه ‏ي رنگي "ايران باستان" را چاپ کرد. سر لوحه ي ايران باستان با نام"خدا-ايران" و با پيام "انديشه ي نيک، ‏گفتار نيک و کردار نيک" و تصوير فرَوَهَر و دو تصوير کوچک در دو سوي کليشه اي از نقش داريوش ‏بزرگ در تخت جمشيد آراسته شده بود. بيشتر نوشته هاي اين هفته نامه مربوط به تاريخ و فرهنگ ايران در ‏دوران هخامنشي و ساساني بود.‏

‏ ‏

‏* تغيير نام کشور از پرس به ايران و تغییر نام برخی شهرها: در 1313 شاه به ترغيب سفارت ايران در ‏برلين دستور داد که از اين پس نام ايران جاي پرسيا را خواهد گرفت. در دي ماه همان سال بخش نامه اي از ‏سوي وزارت خارجه به همه ي سفارت خانه هاي ايران در خارج و سفارت خانه هاي خارج در ايران صادر ‏گرديد مبني بر اينکه «چون مملکت ما به اسم ايران خوانده مي شود و سکنه ي آن ايراني هستند، علتي ندارد ‏که در ترجمه ي السنه {زبان ها} ی اروپايي ايران را پرس و ايراني را پرسان بخوانند و حال آن که پرس يا ‏پارس يک قسمت از مملکت ايران است.» از سوي ديگر واژه ي پرسيا با فساد گذشته ي قاجار هم معنا بود و ‏تنها نام بخشي از ايران، در حالي که ايران ياد آور شکوه باستاني کشور و نشانگر اهميت زادگاه نژاد آريايي ‏بود. ضمن بخش نامه تقاضا شده بود که از آغاز فروردين 1314 در کليه ي مکاتبات اين موضوع را معمول ‏دارند و ديگر ايران را پرس نگويند.‏

در کنار تغيير نام کشور، نام برخي از شهرها نيز تغيير يافت؛ بندر انزلي به بندر پهلوي، استرآباد به گرگان، ‏علي آباد به شاهي، سلطانيه به اراک و محمرّه به خرمشهر تبديل شد. نام ِ عربستان به خوزستان که نام ‏نخستینش بود بازگردانده شد.‏

‏ ‏

‏* برگزاري کنگره هايي درباره ي تاريخ و فرهنگ ايران باستان: نخستين کنگره ي بين المللي هنر و باستان ‏شناسي ايران در سال 1306 در فيلادلفيا به کوشش پروفسور آرتور پوپ و با نمايندگي حسن تقي زاده و علي ‏اکبر کاشف برگزار شد. بدين ترتيب با فراهم شدن شرايط لازم براي انجام تحقيقات باستان شناسي در ايران، ‏کساني چون آرتور پوپ، ارنست هرتسفلد و ديگران روانه ي ايران شدند و ايرانيان را با گذشته ي فرهنگي ‏خود آشنا ساختند. پروفسور ارنست هرتسفلد در کوه خواجه در سيستان دست به حفاري زد. او همچنين در ‏تهران کلاس آموزش زبان پهلوي برگزار کرد که احمد کسروي نيز در اين کلاس زبان پهلوي را آموخت.‏

نخستين نشست کنگره ي خاور شناسان در 12 مهر 1313 بوسيله ي فروغي رئيس الوزراء در تالار ‏دارالفنون برگزار شد.‏

‏ در مورد ِ جشن هزاره ي فردوسي که در 20 مهر همين سال به تشويق حسن تقي زاده برگزار شد داستانی ‏نقل می کنند بدین مضمون که مشاوران رضا شاه هر هفته جلساتي را با موضوع تاريخ و ادبيات براي او ‏تشکيل مي دادند تا او را با آگاهي هاي گوناگون آشنا سازند. در يکي از اين جلسات که مجلس شاهنامه خواني ‏بود به آنجا رسيدند که اسکندر به ايران حمله نمود و پس از ازدواج با روشنک قصد کرد که براي جشن وارد ‏اسپهان شود. دستور داد که مردم اسپهان شهر را چراغاني کنند. مردم که ناخرسند از شکست ايران بودند پيام ‏دادند که چنين نخواهند کرد. اسکندر به خشم آمد و آنان را تهديد به قتل عام کرد در نتيجه آنان مجبور شدند با ‏دل پر ز خون شهر را چراغاني کنند و به گفته ي فردوسي:‏

ببستند آذين به شهر اندرون لبان پر ز خنده دلان پر ز خون‏

رضا شاه با شنيدن اين بيت گريه آغاز مي کند. رضا شاهي که تا آن زمان کسي ناراحتي او را هم نديده بود. ‏پس از اين رويداد بود که رضا شاه به انديشه ي بازسازي آرامگاه فردوسي و برگزاري جشن هزاره ي ‏فردوسي افتاد. در همایش هزاره ی فردوسی از آرامگاه فردوسي نيز در همان روز بوسيله ي رضا شاه پرده ‏برداري شد.‏

از نامي ترين باشندگان دراين جشن: پروفسور آرتور امانوئل کريستن سن، پروفسور سار آلماني (به عنوان ‏نائب رئيس)، پروفسور هنري ماسه و عبدالوهاب عزام مصري (منشي هاي کنگره) و دکتر عيسي صديق اعلم ‏‏(رئيس دارالانشاء) بودند.‏

‏ ‏

‏* فرهنگستان ايران: پس از برگزاري جشن هزاره ي فردوسي در سال 1313 و برانگيخته شدن حس مليت ‏و غرور ملي در ميان مردم، بويژه جوانان، جمعي بر آن شدند که زبان رايج آن روز را به صورت سره در ‏آوردند. ارباب کيخسرو شاهرخ زرتشتی و ذبيح بهروز نيز در وزارت جنگ واژه هايي مانند: ارتش، ارتشتار ‏و بزرگ ارتشتاران و ... را وضع کردند.‏

پس از مدتي و در جريان کابينه ي دوم محمدعلي فروغي در 29 اردیبهشت 1314 به پيشنهاد محمدعلي ‏فروغي و حمايت علي اصغر حکمت، اساسنامه ي فرهنگستان در 16 ماده بوسيله ي وزارت معارف و اوقاف ‏و صنايع مستظرفه تنظيم و اين نهاد ايجاد شد. روساي اين انجمن تا پایان پادشاهی رضا شاه به ترتيب: محمد ‏علی فروغي (1314)، حسن وثوق (آذر 1314)، علي اصغر حکمت (ارديبهشت 1317)، اسماعيل مرآت ‏‏(امرداد 1317)، دکتر عیسی صدیق اعلم (مهر 1320)، محمدعلی فروغی (آذر 1320) بودند.‏

مهمترين اعضاي پيوسته ي انجمن عبارت بودند از: ملک الشعراء بهار، علي اکبر دهخدا، محمد علي فروغي، ‏سعيد نفيسي، بديع الزمان فروزانفر، علي اصغرحکمت، حسين گل گلاب، رشيد ياسمي، قاسم غني، ابراهيم ‏پورداوود، محمد قزويني، محمد تدين، جلال الدين همايي، علي اکبر سياسي و محمود حسابي.‏

گروه هاي فرهنگستان در آغاز شامل: گروه لغت، گروه دستور، اصطلاحات پيشه، گروه کتب قديم، گروه ‏اصطلاحات ولايتي، گروه راهنما و گروه خط. پس از مدتي اين هفت گروه به شش گروه زير تغيير يافتند: ‏گروه زبان فارسي و واژه گزيني و گردآوري واژه ها، گروه دستور زبان، گروه جغرافيا، گروه دستور، گروه ‏لغت و گروه کتب قديم.‏

به گفته ی علي اصغر حکمت، اعليحضرت رضاشاه پهلوي هميشه مي فرمودند: براي نامگذاري موسسات و ‏به جاي اصطلاحات قديم، نام ها و اصطلاحات فارسي وضع کنيد. بدين ترتيب فرهنگستاني که با اين سخن ‏رضا شاه پا گرفته بود تا سال 1320، 2000 واژه به تصويب رساند. واژه هايي مانند شهرداري به جاي ‏بلديه، فرهنگ به جاي معارف و بهداري به جاي صحيه. بيشترين تلاش براي جايگزيني واژه ي دادگستري به ‏جاي عدليه به کار رفت؛ زيرا عدليه تا آن زمان بر مبناي شريعت اسلام اداره مي شد. واژه هاي وضع شده ‏بوسيله ي فرهنگستان را رضا شاه شخصا رسيدگي مي کرد. گرچه فرهنگستان ايران در ايفاي وظيفه ي ‏پيرايش کامل ِ زبان از واژه هاي بيگانه ي عربي و ترکي ناموفق بود، چنان که موقتا در 1317 به مدت یک ‏هفته تعطیل شد، در ساختن شمار فراواني واژه هاي فارسي توفيق يافت و زمينه براي تلاش هاي بيشتر در ‏آينده براي پالايش زبان فارسي آماده شد.‏

‏ ‏

‏* بهره گيري از نماد هاي باستاني ايران در معماري نوين: در اين زمان در ساختمانهاي نوساز مانند دانشگاه ‏ها، فرهنگستان و آرامگاه فردوسي از نگاره هاي کهن بهره گيري شد. در ساختمان بانک ملي در 1309 پس ‏از سده ها از نشان فرَوَهَر استفاده شد. در مدارس فيروز ِ بهرام و انوشيروان ِ دادگر (مدارس زرتشتيان در ‏تهران)، ساختمان فرش ايران، کاخ شهرباني دربند از ستون ها، سرستون ها، پلکان و نقوش تزئيني و مانند آن ‏که مربوط به دوره هاي هخامنشي و ساساني بودند بهره گرفته شد.‏

‏ ‏




* نتیجه گیری:‏

از آنچه یادآوری کردیم می توان این گونه نتیجه گرفت که ناسیونالسیم دوران رضا شاه به مانند دیگر اقدامات ‏حکومت رضا شاه بدون دخالت بیگانگان و به خواست رضا شاه و روشنفکران آن روزگار صورت پذیرفت و ‏هدف آن تقویت مای ملی بود. در مورد میزان موفقیت این اقدامات باید گفت جریان ناسیونالیسم به علت ناديده ‏گرفتن و يا کم اهميت پنداشتن نهادها و فرهنگ ريشه دار ديني و سنتي و همچنين آگاهي ندادن به مردم کم ‏سواد ِکوچه و بازار نتوانست جاي چنداني ميان مردم باز کند و توانست منورالفکرها و تحصيل کردگان آن ‏عصر را با خود همراه سازد و همین افراد یا پرورش یافتگان آنان بودند که در سال های بعد پرچم ایرانیت را ‏افراشته نگه داشتند.‏


یاری نامه ها:‏

‏1) پژوهش ها:‏

‏• آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمه ی احمد گل محمدی؛ محمد ابراهیم ‏فتاحی ولیلایی. چ11. تهران: نشر نی، 1384‏

‏• اکبری، محمدعلی. پیشگامان اندیشه ی جدید در ایران: عصر روشنگری ایران. ‏تهران: انتشارات موسسه ی تحقیقات و توسعه ی علوم انسانی، 1385‏

‏• بیگدلو، رضا. باستان‌گرایی در تاریخ معاصر ایران. تهران: نشر مرکز، 1380 ‏

‏• پیر دیگار، ژان؛ هور کارد، برنارد؛ ریشار، یان. ایران در قرن بیستم. ترجمه ‏عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی. تهران: نشر البرز، 1377‏

‏• حقدار، علی اصغر. فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت. چ2. ‏تهران: انتشارات کویر، 1383‏

‏• زهیری، علی رضا. عصر پهلوی به روایت اسناد. تهران: انتشارات دفتر نشر و ‏پخش معارف، زمستان 1379‏

‏• صادقکار، مرتضی. روانشناسی رضا شاه. تهران: انتشارات ناوک، 1376‏

‏• مکی، حسین. تاریخ 20 ساله ی ایران. ج 6. تهران: انتشارات ناشر، 1362‏



‏2) نوشتار ها:‏

‏• نوشتار «باستان‌گرایی در ایران» در دانش نامه ی ویکیپدیا

‏• نوشتار «فرهنگستان ایران» در دانشنامه ی ویکیپدیا

‏• گفتگویی با علی اصغر حقدار «فرهنگ و اندیشه در عصر رضا شاه» در تارنمای ‏شخصی علی اصغر حقدار‏

‏ ‏برگرفته از تارنمای روزنامک

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

اوباما ؛ یكي از علائم ظهور

اخيرا در برخي از وبلاگ ها، حديثي نقل شده است و "باراك اوباما" را يكي از علائم ظهور آقا امام زمان معرفي كرده است।
:متن اين حديث به شرح زير است
شيخ صدوق در كمال‌الدين از ابي عمير و او از ابن اذينه روايت كرده كه گفت: حضرت صادق فرمود: پدرم فرمود: « پيش از ظهور منجي، مردي قدبلند و سياه در غرب به حكومت مي‌رسد كه نشانه‌اي آشكار از جدم اباعبدالله با اوست. لشگر او قويترين لشكر روي زمين است و اين لشگر سرزمين كربلا را به تصرف در مياورد تا زمينه ظهور منجي را آماده سازد. او خون مدعيان دروغين جانشيني جدم اميرالمومنين را در نجف و قم به زمين مي ريزد و نائبان دروغين مهدي را رسوا مي‌سازد. او پس از تسلط بر كربلا و نجف به سوي ري تاخته ته و فرمانرواي يک دست را که خود را به دروغ به ما منتسب مي کند نابود خواهد کرد. در آن زمان شيعيان ما نبايد شک کنند که اوباماست.
( بحار الانوار - جلد سيزدهم - باب سي ام)
جالب اينجاست كه براي اين حديث جلد سزدهم ـ باب سي‌ام بحار الانوار به عنوان مدرك ذكر شده است.چندي پيش كتابي با عنوان "بازماندگان" ـ رماني از آخرين‌روزهاي زمين ـ نيز از سوي انتشارات نسل نو انديش ترجمه شد كه در اين كتاب نيز چنين موضوعي به نقل از كتاب مسيح اعلام شده بود।
با سپاس از تارنمای: اَمُرداد

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

حکیم اسماعیل جرجانی/ گرگانی


روز 30 فروردین ماه را به نام روز آزمایشگاهیان و روز بزرگداشت جرجانی نامگذاری كرده‌اند. یعنی روز اسماعیل جرجانی پزشك، آزمایشگر و پژوهنده‌ی بزرگ ایرانی. شاید برای بزرگداشت نابغه و تیزهوشی كه تنها یكی از دانش‌هایش پزشكی بوده و در فقه، حدیث، عرفان و ادبیات پارسی نیز سرآمد روزگار بوده، تازه پس از 70 سالگی بزرگ‌ترین فرهنگ‌نامه‌ی روزگار خویش را نوشته، بسیای از بیماری‌ها را برای نخستین بار توصیف كرده، روش‌های آزمایشگاهی نوینی در آن زمان برای تشخیص بیماری‌ها ابداع كرده و با كتابش زبان علمی فارسی را جان دوباره‌ای بخشیده است؛ این كمترین كار باشد
زندگی‌نامه

قرن پنجم هجری اوج شكوفایی فلسفه‌ اسلامی بود। در سایه‌ی آرامش و قدرتی كه دولت سلجوقیان و وزیر بزرگ آن دولت خواجه نظام‌الملك توسی به وجود آورده بود و با از بین رفتن تعصبات شدید و نیز كاهش قدرت خلفای ضد ایرانی و فارسی ستیز بغداد، گرایش به علوم عقلی رواج یافته بود؛ البته علوم عملی به آن چه كه ابن سینا و دیگران آموزش داده بودند منحصر بود. به نظر می‌رسید پزشكی ایرانی به نهایت خود رسیده و دیگر جای پیشرفتی ندارد و البته چنین بود اگر آن مرد نیامده بود.
نام كامل این مرد كه خیلی زود زبانزد آن روزگار شد، سید اسماعیل پسر حسن بود كه در گرگان (یا به تلفظ آن روزگار جرجان) زاده شد।
كنیه‌اش ابوابراهیم بود و لقب‌هایش شرف‌الدین و زین‌الدین। با این حال همه به نام جرجانی او را می‌شناختند।

تاریخ تولد تاریخ پزشكی ایران دارد، بر خلاف پزشكان مهم دیگر هیچ حكایت و افسانه‌ای از زندگی او ساخته نشده، بلكه اطلاعات زندگینامه‌ای هم درباره‌ی او بسیار كم است।
این قدر هست كه جرجانی طب را نزد عبدالرحمان ابن ابی صادق آموخت।

عبدالرحمان پسر ابی‌صادق، از شاگردان ابن سینا بود كه به خاطر مهارتش در تشریح و نیز ترجمه‌هایی كه از كتاب‌های یونانی جالینوس داشت، به بقراط ثانی معروف بود। او پزشك كارآزموده‌ای بود كه پی‌درپی از سوی پادشاهان فراخوانده می‌شد؛ ولی او همانند همه‌ی ایرانیان آزادمرد هیچ‌گاه به دربار آنان‌که ستمکار بودند نرفت و در پاسخ هدایای گران‌بهای سلطان مسعود غزنوی گفت: دانش خرید و فروخت نمی‌شود। مرا نیازی به پذیرفتن این اموال نیست.

عجم زنده كردم بدین پارسی

سال 504 هجری، وقتی اسماعیل جرجانی وارد خوارزم شد، مردی هفتاد ساله بود و در اوج شهرت। قطب‌الدین محمد، تازه دولت خوارزمشاهیان را بنیان گذاشته بود و برای تقویت دولتش دانشمندان و هنرمندان را از سرتاسر ایران به دربار خود فرا می‌خواند. پس به محض رسیدن جرجانی به خوارزم، او را بزرگ داشتند و ماهیانه‌ای هزار دیناری برایش مقرر كردند. جرجانی كتاب‌هایش را در همین دوره‌ی پركار نوشت، و به نام پادشاه خوارزم.

او پنج كتاب نوشت كه گران‌سنگ‌ترین آن‌ها ذخیره‌ی خوارزمشاهی است. اهمیت این كتاب نه تنها در نوشته‌های پژوهشگرانه‌ی آن است كه با بیانی قاطع، فشرده و قابل فهم، سراسر دانش پزشكی آن روزگار را یك جا گرد می‌آورد، بلكه بیشتر در زبانی است كه به آن نوشته شده است.

كتاب ذخیره 10 بخش دارد:

فیزیولوژی و تشریح
آسیب‌شناسی عمومی و فیزیولوژی دوران كودكی
بهداشت عمومی و محیط زیست
تشخیص و پیش‌آگهی بیماری‌ها
تب
بیماری‌های داخلی و مامایی
جراحی، ارتوپدی و شكسته‌بندی
بهداشت شخصی و آرایش
زهرشناسی و پادزهر
داروشناسی

جرجانی را می‌توان دنباله‌رو برزویه‌ی طبیب، پزشك بزرگ ایرانی در روزگار ساسانیان دانست। او همان خدمتی را كه دانشمندان پیشین (فردوسی به تاریخ ایران و سهروردی به عرفان ایران) به زبان پارسی كردند، به فرهنگ فارسی كرد.وی با تألیف این دانش‌نامه‌ی پزشكی بزرگ، توانایی‌های فراوان زبان فارسی را برای نگارش متون علمی نشان داد. تا پیش از جرجانی، تنها چهار یا پنج جزوه‌ی كوچك به زبان فارسی نوشته شده بود، اما عبارات و اصطلاحاتی كه او از كتب عربی رازی و ابن سینا برگرفت، بعدها پایه‌ای برای استفاده‌ی نویسندگان بعدی در زبان علمی فارسی شد.

علامه دهخدا كه خود با نگارش واژه‌نامه خدمتی بزرگ به زبان فارسی كرده، درباره‌ی ارزش ادبی كارهای جرجانی و نیز خدمت او به فارسی چنین نوشته است: ذخیره از لحاظ ادب، شاهكاری بی‌نظیر در نثر فارسی است.
پس از كتاب حاوی رازی و قانون پورسینا، ذخیره‌ی خوارزمشاهی بیشتر از هر كتاب پزشكی دیگری در تمدن اسلامی، ایرانی و جهانی مورد مراجعه و اقتباس قرار گرفت و به همان سرعتی كه كتاب قانون توانسته بود، به شهرت و محبوبیت رسید।

سرانجام وی به شهر مرو رفت و در همانجا درگذشت؛ در سال 535 هجری و در سن 95 سالگی؛ گفته‌اند تا زمان مرگ سالم و قوی بود।

تأثیری كه جرجانی بر پزشكی اسلامی گذاشت، فارسی كردن آن و ساده‌تر كردن آموزش پزشكی بود. درباره‌ی جرجانی گفته‌اند: او سنت پزشكی ایران باستان را زنده كرد. و نیز گفته‌اند: او دانش‌نامه‌ی متحركی بود كه یك دائره‌المعارف پزشكی از خود به جای گذاشت


با سپاس از تارنمای آریوبرزن
نگارنده: پیشاهنگ

۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

ديوار گرگان؛ كهن‌تر از ديوار چين



گروهي بين المللي از باستان‌شناسان شواهدي را در ايران كشف كرده است كه نشان مي‌دهد ايرانيان باستان از نظر توان نظامي و مهارت‌هاي مهندسي با رومي‌ها برابري مي‌كرده‌اند و در برخی اوقات برتر هم بوده اند


اين گروه از باستان‌شناسان ايراني و بريتانيايي، مي‌گويند شواهد تازه از ديوار بزرگ گرگان، بينشي اروپايي‌مدار نسبت به تاريخ جهان را به چالش مي‌گيرد. اين ديوار از ديواري كه به فرمان امپراتور آدريان در مرز انگلستان و اسكاتلند ساخته شد طولاني‌تر و از بسياري از بخش‌هاي ديوار بزرگ چين، بيش از هزار سال كهن‌تر است. حتي مي‌توان آن را طولاني‌ترين ديوار آجري جهان كهن دانست

كانون اين ديوار كه به خاطر آجرهاي رسي بكار رفته در آن به مار سرخ نيز مشهور است، در ايران امروز واقع شده، اما يك سر آن از مرزهاي عراق امروزي آغاز و پس از عبور از استپ‌هاي قفقاز در شمال غربي ايران، به آسياي مركزي و شبه قاره‌ي هند در شرق ايران امتداد يافته است

شناسايي هويت دقيق بانيان اين ديوار همواره براي باستان‌شناسان دشوار بوده اما اكنون يك گروه باستان‌شناسي از پژوهشگران ايراني و بريتانيايي موفق شده‌اند تاريخ ساخت آن را قرن‌هاي پنجم و يا ششم پيش از ميلاد (2600 سال پیش) تعيين كنند. به گفته‌ي اين باستان‌شناسان، اين ديوار در دوره‌ي امپراتوري ساساني، واپسين امپراتوري بزرگ ايران پيش از ورود اسلام به اين كشور ساخته شده است. (تکمیل شده است)


دكتر اِبِرهارد سَور به بي‌بي‌سي گفت اين يافته اهميت زيادي دارد. زيرا نقطه نظر سنتي اروپا-محور باستان‌شناسان را به چالش مي‌كشد: [در زماني كه امپراتوري روم غربي در حال فروپاشي بود و امپراتوري روم شرقي نيز به شدت زير فشار بود، امپراتوري ايران توانسته نيروي انساني لازم براي خلق بنايي را ساماندهي كند كه به لحاظ عظمت، هيچ بديلي در جهان غرب ندارد.] و با توجه به سطح عالي مهندسي اعمال شده در اين بنا، مي‌توان گفت كه مهندسي ايران و امپراطوري ساساني به خوبي با مهندسي امپراطوري روم رقابت داشته و يا حتي از آن پيشي گرفته است.


اين هيات باستان‌شناسي همچنين موفق به شناسايي كانال‌هاي انتقال آب، يك قنات و يك زنجيره قلعه در طول اين ديوار شده است كه به گفته آن‌ها، نيرويي بيش از 30 هزار نظامي را در خود جاي مي‌داده است. اما پروژه اكتشاف اين بناي تاريخي تمام نشده است. به گفته دكتر سَِور، تصويربرداري ماهواره‌اي و اطلاعات مردم محلي، باستان‌شناسان را قادر كرده كه سازه‌هاي قابل توجه ديگري را نيز در مسير اين ديوار شناسايي كنند.



بن مایه:


بي‌بي‌سي، الترا ني اسميت، دبير خبرهاي اروپا-آسيا
و با سپاس از تارنمای: جزیره دانش – تالار ایران