ابنخلدون در مورد جايگاه دانش در ايران پيش از اسلام نوشته است:
« جايگاه علوم عقلي در نزد پارسيان بسيار والا بود و حيطههاي آنها بسيار گسترده بوده است. چرا كه داراي حكومتهاي پايدار و با شكوه بودند. گويند پس از كشته شدن داريوش به دست اسكندر و چيره شدن اسكندر به سرزمين كيليكيه و دست يافتن به كتابها و علوم بيشمار پارسيان، اين دانشها از پارسيان به يونانيان رسيد.
هنگامي كه سرزمين پارس فتح شد و در آن كتابهاي فراواني يافتند، سعد ابن ابي وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره كتابها و انتقال آنها به مسلمانان كسب اجازه كرد. عمر در پاسخ به او نوشت كه تا كتابها را به آب ريزد با اين استدلال كه اگر هدايتي در اين كتابها باشد خداوند ما را به بيش از آنها هدايت كرده است و اگر در آنها گمراهي باشد، خداوند ما را از آنها حفظ كرده است. به اين ترتيب، كتابها را در آب ريخته يا آتش زدند و دانش پارسيان از دست ما رفت.»
نويسندگان بسياري با استناد به نوشتهي ابنخلدون و تاريخنگاران ديگر كوشيدهاند سهم ايرانيان را در دانش بشري و نقش آنان را در وارد كردن دانش به جامعه اسلامي كمرنگ جلوه دهند. اين دسته از نويسندگان به اشاره به اين سخنان ابنخلدون و توجه نكردن به نوشتههاي صاحبنظران ديگر چنين نتيجه ميگيرند كه مسلمانان دانش خود را به طور مستقيم از يونانيان به دست آوردند. حال آنكه بر چنين ادعايي ايراد جدي وارد است:
1- اگر بپذيريم كتاب سوزي بسيار گستردهي عربهاي مهاجم، آن هم به فرمان خليفهي مسلمين، باعث نابودي كامل دانش ايرانيان شد، به جاي سخن از شكوه تمدن عربها و پيشتازي آنان در دانش و فناوري، كه در كتابهاي گوناگون چه از نويسندگان عرب و چه نويسندگان غربي از آن ياد شده است، بايد از دانشستيزي و وحشيگري و ويرانگري مغولوار آنها سخن بگوييم. با اين تفاوت كه مغولها براي كتابسوزي خود استدلال محكمي نداشتند و عربها با استدلال ديني به آن پرداختند. حال آنكه، چنان حجمي از كتابسوزي، به نحوي كه هيچ اثري از ايران باستان نماند، دور از ذهن ميرسد. چرا كه با وجود كتابسوزيهاي بيشمار مغولها، آثار بسياري از دوران تمدن اسلامي بر جاي مانده است.
2- شكوفايي دانشگاه گنديشاپور تا زمان منصور عباسي و مدتها پس از آن، به نحوي كه منصور براي درمان بيمار خود به پزشكان آنجا روي آورد، نشاندهندهي آن است كه حتي با پذيرفتن نظريهي آتشسوزي كتاب، دستكم بخشي از دانش پارسها نگهداري شد و حتي آنان با ترجمهي كتابهاي خود به زبان عربي در نگهداري آن كوشش فراوان كردند، چنانكه چيرهترين مترجمان كتاب به زبان عربي در اصل ايراني بودند كه ابنمقفع و خاندان بختيشوع از شناختهشدهترين آنها هستند. مترجمان ديگري مانند حنينبناسحاق نيز شاگرد ايرانيان بودند.. از اين رو، برخي از دانشهاي دوران باستان را بايد در كتابهاي عربي آغاز نهضت ترجمه جست و جو كرد.
3- اگر بپذيريم كه دانش پارسيان در زمان اسكندر به يونان راه يافت، كه چنين بوده است و البته پيشينهي اين كار به زماني پيش از اسكندر نيز ميرسد، بايد آن دانش يوناني كه نويسندگان عرب و غرب آن را خاستگاه اصلي دانش عرب ميدانند، در واقع تا اندازهي زيادي ايراني بدانيم و بپذيريم كه دانش ايراني هيچگاه از بين نرفته است.
4- ابنخلدون در جاي ديگري از مقدمهي خود ميگويد: «جاي شگفتي است كه در جامعهي اسلامي، چه در علوم شرعي و چه در علوم عقلي، اغلب پيشوايان علم ايراني بودند. جز در مواردي نادر و اندك و چنانچه برخي از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسي و محيط تربيتشان ايراني بود.»
بيگمان آن ايرانيان از نوادگان همان ايرانيان دانشپرور دوران باستان بودند. در بررسي آثار برخي از آنان، مانند بيروني، ميبينيم كه به ايران باستان نيز اشارههايي دارند.
ابنخلدون در بيان اين كه چرا پيشگامان علوم در جهان اسلام همگي ايراني بودند به ديرپايي شهرنشيني و تمدن در ايران اشاره ميكند و ميگويد:
« در صنايع(فنون) شهرنشينان ممارست ميكنند و عرب از همه مردم دورتر از صنايع ميباشد. علوم هم از آيينهاي شهريان به شمار ميرفت و عرب هم از آنها و بازار رايج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهري عبارت بودند از عجمان(ايرانيان) يا كساني مشابه و نظاير آنان بودند از قبيل موالي و اهالي شهرهاي بزرگي كه در آن روزگار در تمدن و كيفيات آن مانند صنايع و پيشهها از ايرانيان تبعيت ميكردند. چه ايرانيان به سبب تمدن راسخي كه از آغاز تشكيل دولت فارس داشتهاند بر اين امور استوارتر و تواناتر بودند.»
سپس، ابنخلدون در اشارههايي كه به شاخههاي علوم دارد، جابهجا از ايرانيان يا شاگردان آنها نام ميبرد كه آن علم را بنيانگذاري كردند يا به پيش بردند. در نحو از بنيانگذار آن، سيبويه نام ميبرد و از پيروان و شاگردان او كه همه از نژاد ايراني بودند. به نظر او بيشتر دانندگان حديث و همهي عالمان تفسير، فقه و كلام ايراني بودند و به بيان او:" جز ايرانيان كسي به حفظ و تدوين علم قيام نكرد و از اين رو، مصداق گفتار پيامبر پديد آمد كه فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآويزد، قومي از مردم فارس به آن دست مييابند.
با سپاس از: تارنمای اَمُرداد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر