۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

ایجاد کانونهای ناسیونالیستی در عصر رضاشاه بزرگ




ناسیونالیسم یا ملت باوری در ایران، به شکل نوین آن در دوران ناصرالدین شاه و بویژه ‏مشروطه آغاز و در عرصه های فرهنگ، اجتماع و سیاست در جامعه ی ایرانی پدیدار گشت. ناسیونالیست ‏های ایرانی در پی آن بودند تا با احیاء و تجدید حیات سنت‌ها و عقاید کهن و باستانی، نظم جدیدی را در تفکر ‏اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بازتولید نمایند و زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی نوین را بر پایه ی سنت‌های ‏کهن بنا نهند.‏

‏ در نگر ناسیونالیست های ایرانی «امپریالیسم عرب از توانائی های آفریننده ی ایرانیان هوشمند آریایی نژاد ‏جلوگیری کرده است.» آنان تازش اعراب و به دنباله ی آن ورود و تسلط دین اسلام به ایران را که باعث از ‏میان رفتن و یا کاهش نفوذ دین ایرانی ِ زرتشتی و نفوذ فرهنگ بیگانه شد عامل پسرفت ایران می دانستند. ‏هیچ سخنی به اندازه ی سخنان میرزا آقاخان کرمانی روشنفکر بزرگ دوران مشروطه نمی تواند این نگرش ‏نسبت به تازش اعراب و تاثیرات آن را بیان کند. از نگر او «هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایران را که ‏دست می زنیم ریشه ی او کاشته ی عرب و تخم بذر مزرع آن تازیان است. جمیع رذایل و عادات ِ ایرانیان یا ‏امانت و ودیعت ملت عرب است یا ثمر و اثر ِ تاخت و تازهایی که در ایران واقع شده است.»



این دیدگاه باعث ‏شد که در نگارش تاریخ ایران (کتاب آئینه ی ِ سکندری)، او تاریخ ایران را به دوره ی ایران باستان و ایران ‏اسلامی تقسیم کند و تازش اعراب را چنان موثر بداند که باعث پایان یک دوره و آغاز دورانی دگرگونه شود. ‏در نگر این ناسیونالیست ها تاریخ هزار و چند صد ساله ی پس از اسلام تاریخ انحطاط ایران زمین بود. از ‏میان روشنفکران دوره ی مشروطه میرزا عبدالحسین آقاخان کرمانی، میرزا جلال الدین قاجار و میرزا ‏فتحعلی آخوندزاده چنین دیدگاهی داشتند.‏


با گذر از دوران قاجار و ورود به دوران حکومت پهلوی زمینه برای اجرای بسیاری از ایده های روشنفکران ‏دوره ی مشروطه آماده شد و دوران رضا شاه پهلوی (1304-1320 ش.) را به همین دلیل باید دوران ‏رنسانس ایران دانست؛ در این دوران (1925-1941م.) در ایران دگرگونی هایی در جنبه هایی گوناگون ‏صورت پذیرفت و کشور ایران در درازنای این سال ها ره صد ساله پیمود. در این زمان به ناسیونالیسم به ‏عنوان یکی از پایه های پیشرفت ایران توجه بسیار شد و حکومت رضا شاه با یک سری اقدامات تلاش کرد تا ‏ناسیونالیسم را در میان ایرانیان تقویت کند. از سوی دیگر کسانی مانند حسین کاظم زاده ی ایرانشهر، میرزا ‏حسن خان مشیرالدوله (پیرنیا)، صادق هدایت و ... نیز بودند که بدون این که از سوی حکومت مامور باشند ‏دست به انتشار مجلات و نوشتن و ترجمه ی کتاب هائی با درون مایه ی تاریخ و فرهنگ باستان زدند. ‏

‏ ‏

هدف از این پژوهش معرفی اقدامات حکومت رضا شاه برای تقویت ناسیونالیسم و زنده سازی (احیاء) تاریخ ‏و فرهنگ ایران باستان و هدف او از این اقدامات است؛ اقداماتی که نقشی کلیدی در بوجود آوردن ناسیونالیسم ‏سال های پس از آن داشت. بنابراین تنها اشاره ای گذرا به اقداماتی که بوسیله ی غیر حکومتی ها در راستای ‏تقویت ناسیونالیسم انجام گرفت خواهیم داشت.‏




* دوران رضا شاه و ناسیونالیسم:

در دوران رضا شاه که دوران پی ریزی یک نظام جدید بود اقداماتی در جهت تقویت ناسیونالیسم صورت ‏پذیرفت. هدف از تقویت ناسیونالیسم این بود که ایرانیان را از هر قومیت و گویشی که هستند به گذشته ای ‏یکسان و باشکوه که عامل یگانگی و امید به پیشرفت بود پیوند دهند. ناسیونالیسم و توجه به ایران باستان تا ‏حدودی منجر به وفاداری به شاه نیز می شد. اما باید دانست که هدف ِ ناسیونالیسم «سوق دادن کشور به سوي ‏وفاداري به شاه» نبود بلکه وفاداری به شاه تنها پی آمد ناسیونالیسم بود نه هدف آن.‏

رضا شاه تحت تاثیر باورهاي خود و انديشه هاي مشاورانش دست به يکسري اقدامات برای تقویت ناسیونالیسم ‏زد. اين اقدامات شامل موارد زير بود:‏

‏ ‏

‏• ايجاد انجمن آثار ملي‏

‏• ايجاد کانون ايران باستان‏

‏• تشويق پژوهشگران به نوشتن و برگرداندن کتاب درباره ي تاريخ ايران باستان‏

‏• تغيير تاريخ رسمي کشور از هجري قمري به هجري خورشيدي‏

‏• تغيير نام کشور از پرس به ايران و تغییر نام برخی شهرها‏

‏• برگزاري کنگره هايي درباره ي تاريخ و فرهنگ ايران باستان ‏

‏• ايجاد فرهنگستان ايران (يا فرهنگستان زبان فارسي بعدي)‏

‏• بهره گيري از نماد هاي باستاني در معماري نوين‏

‏ ‏

‏* انجمن آثار ملي: اين انجمن در سال 1312 با فکر بازسازي آثار باستاني و تاريخي ايجاد شد، با تاسيس ‏اداره ي باستان شناسي در سراسر ايران تلاش هايي در اين زمينه انجام شد. نخستين گام در اين راه، ايجاد ‏بنياد آرامگاه فردوسي شاعر حماسی ايران، تغيير شکل آرامگاه حافظ و ارائه ي طرح هاي تازه اي براي ساير ‏شعراي ملي ايران بود. موزه ي ايران باستان و نيز کتابخانه ي ملي بوسيله ي انجمن آثار ملي ايجاد و اداره ‏شد. وظيفه ي اين انجمن بازسازي آرامگاه بزرگان، ثبت و طبقه بندي آثار ملي و صورت برداري از آثار ‏باستاني و تاريخي ايران بود.‏

‏ ‏

‏* تشويق پژوهشگران به نوشتن و برگرداندن کتاب درباره ي تاريخ ايران باستان: در اين زمان با شکل ‏گيري فضای ناسيوناليستی در ايران زمينه براي نوشتن و ترجمه ي آثار تاريخ نگارانه فراهم شد و تاريخ ‏ايران باستان به شکلي روشن تر از گذشته و با ديدگاهي ايراني به رشته ي تحرير در آمد. البته اين نوع تاريخ ‏نگاري با روش نوين با آئينه ي سکندري نوشته ي ميرزا آقا خان کرماني آغاز شده بود.‏

در اين زمان ميرزا حسن خان مشيرالدوله (پيرنيا) کتاب هاي ايران باستان و تاريخ ايران را نوشت. صادق ‏هدايت نخستين ايراني بود که متون پهلوي را به فارسي برگرداند از جمله ي کارهاي او برگرداندن ِ زند ‏وهومن يسن، کارنامه ي اردشير بابکان، گزارش گمان شکن و شهرستان هاي ايران بودند. ابرهيم پورداوود ‏پدر دانش اوستا شناسي در ايران در اين زمان دانش خود را کامل کرده و به برگرداندن اوستا به زبان فارسي ‏اقدام کرد.‏

به گفته ي رشيد ياسمي در پيشگفتار کتاب ايران در زمان ساسانيان: از مختصات دوره ي رضا شاه کبير يکي ‏توجه به تاريخ و فرهنگ ايران باستان است. هرچند اوضاع کشور هم اکنون به گونه ای است که کمتر کسي ‏مي تواند باور کند که ايران در گذشته اي نه چندان دور داراي فرهنگ و تمدني اين چنين بوده، ولي در واقع ‏چنين بوده است.‏

‏ ‏

‏* تغيير تاريخ رسمي کشور از هجري قمري به هجري خورشيدي: در تابستان 1314 يعني دو سه ماه پس ‏از واقعه ي گوهرشاد (واقعه ي گوهرشاد در 25 تير 1314 روي داد) دولت بخش نامه اي به اين مضمون ‏صادر کرد:‏

‏"نظر به اين که تاريخ رسمي کشور براي ماه هاي شمسي تنظيم شده و موافق قانون مصوب فروردين 1314 ‏تمام دوائر دولتي مکلف به اجراي آن هستند بنابراين لازم است از تاريخ وصول اين متحد المآل در کليه ي ‏اسناد معاملات رسمي و نوشتجات تاريخ شمسي را قيد و از ذکر تاريخ قمري مطلقا خودداري نمايند." در اين ‏تقويم از نام ماه هاي باستانی بهره گرفته شد تا به اين وسيله جدايي ميان دین و حکومت ایجاد کنند. ‏

‏ ‏

‏* کانون ايران باستان: اين کانون بوسيله ي عبدالرحمن سيف آزاد در سال 1310 و با ياري چند سرمايه دار ‏زرتشتي و به منظور شناساندن بيشتر فرهنگ و تمدن ايران تشکيل شد و از آغاز بهمن 1311 نيز هفته نامه ‏ي رنگي "ايران باستان" را چاپ کرد. سر لوحه ي ايران باستان با نام"خدا-ايران" و با پيام "انديشه ي نيک، ‏گفتار نيک و کردار نيک" و تصوير فرَوَهَر و دو تصوير کوچک در دو سوي کليشه اي از نقش داريوش ‏بزرگ در تخت جمشيد آراسته شده بود. بيشتر نوشته هاي اين هفته نامه مربوط به تاريخ و فرهنگ ايران در ‏دوران هخامنشي و ساساني بود.‏

‏ ‏

‏* تغيير نام کشور از پرس به ايران و تغییر نام برخی شهرها: در 1313 شاه به ترغيب سفارت ايران در ‏برلين دستور داد که از اين پس نام ايران جاي پرسيا را خواهد گرفت. در دي ماه همان سال بخش نامه اي از ‏سوي وزارت خارجه به همه ي سفارت خانه هاي ايران در خارج و سفارت خانه هاي خارج در ايران صادر ‏گرديد مبني بر اينکه «چون مملکت ما به اسم ايران خوانده مي شود و سکنه ي آن ايراني هستند، علتي ندارد ‏که در ترجمه ي السنه {زبان ها} ی اروپايي ايران را پرس و ايراني را پرسان بخوانند و حال آن که پرس يا ‏پارس يک قسمت از مملکت ايران است.» از سوي ديگر واژه ي پرسيا با فساد گذشته ي قاجار هم معنا بود و ‏تنها نام بخشي از ايران، در حالي که ايران ياد آور شکوه باستاني کشور و نشانگر اهميت زادگاه نژاد آريايي ‏بود. ضمن بخش نامه تقاضا شده بود که از آغاز فروردين 1314 در کليه ي مکاتبات اين موضوع را معمول ‏دارند و ديگر ايران را پرس نگويند.‏

در کنار تغيير نام کشور، نام برخي از شهرها نيز تغيير يافت؛ بندر انزلي به بندر پهلوي، استرآباد به گرگان، ‏علي آباد به شاهي، سلطانيه به اراک و محمرّه به خرمشهر تبديل شد. نام ِ عربستان به خوزستان که نام ‏نخستینش بود بازگردانده شد.‏

‏ ‏

‏* برگزاري کنگره هايي درباره ي تاريخ و فرهنگ ايران باستان: نخستين کنگره ي بين المللي هنر و باستان ‏شناسي ايران در سال 1306 در فيلادلفيا به کوشش پروفسور آرتور پوپ و با نمايندگي حسن تقي زاده و علي ‏اکبر کاشف برگزار شد. بدين ترتيب با فراهم شدن شرايط لازم براي انجام تحقيقات باستان شناسي در ايران، ‏کساني چون آرتور پوپ، ارنست هرتسفلد و ديگران روانه ي ايران شدند و ايرانيان را با گذشته ي فرهنگي ‏خود آشنا ساختند. پروفسور ارنست هرتسفلد در کوه خواجه در سيستان دست به حفاري زد. او همچنين در ‏تهران کلاس آموزش زبان پهلوي برگزار کرد که احمد کسروي نيز در اين کلاس زبان پهلوي را آموخت.‏

نخستين نشست کنگره ي خاور شناسان در 12 مهر 1313 بوسيله ي فروغي رئيس الوزراء در تالار ‏دارالفنون برگزار شد.‏

‏ در مورد ِ جشن هزاره ي فردوسي که در 20 مهر همين سال به تشويق حسن تقي زاده برگزار شد داستانی ‏نقل می کنند بدین مضمون که مشاوران رضا شاه هر هفته جلساتي را با موضوع تاريخ و ادبيات براي او ‏تشکيل مي دادند تا او را با آگاهي هاي گوناگون آشنا سازند. در يکي از اين جلسات که مجلس شاهنامه خواني ‏بود به آنجا رسيدند که اسکندر به ايران حمله نمود و پس از ازدواج با روشنک قصد کرد که براي جشن وارد ‏اسپهان شود. دستور داد که مردم اسپهان شهر را چراغاني کنند. مردم که ناخرسند از شکست ايران بودند پيام ‏دادند که چنين نخواهند کرد. اسکندر به خشم آمد و آنان را تهديد به قتل عام کرد در نتيجه آنان مجبور شدند با ‏دل پر ز خون شهر را چراغاني کنند و به گفته ي فردوسي:‏

ببستند آذين به شهر اندرون لبان پر ز خنده دلان پر ز خون‏

رضا شاه با شنيدن اين بيت گريه آغاز مي کند. رضا شاهي که تا آن زمان کسي ناراحتي او را هم نديده بود. ‏پس از اين رويداد بود که رضا شاه به انديشه ي بازسازي آرامگاه فردوسي و برگزاري جشن هزاره ي ‏فردوسي افتاد. در همایش هزاره ی فردوسی از آرامگاه فردوسي نيز در همان روز بوسيله ي رضا شاه پرده ‏برداري شد.‏

از نامي ترين باشندگان دراين جشن: پروفسور آرتور امانوئل کريستن سن، پروفسور سار آلماني (به عنوان ‏نائب رئيس)، پروفسور هنري ماسه و عبدالوهاب عزام مصري (منشي هاي کنگره) و دکتر عيسي صديق اعلم ‏‏(رئيس دارالانشاء) بودند.‏

‏ ‏

‏* فرهنگستان ايران: پس از برگزاري جشن هزاره ي فردوسي در سال 1313 و برانگيخته شدن حس مليت ‏و غرور ملي در ميان مردم، بويژه جوانان، جمعي بر آن شدند که زبان رايج آن روز را به صورت سره در ‏آوردند. ارباب کيخسرو شاهرخ زرتشتی و ذبيح بهروز نيز در وزارت جنگ واژه هايي مانند: ارتش، ارتشتار ‏و بزرگ ارتشتاران و ... را وضع کردند.‏

پس از مدتي و در جريان کابينه ي دوم محمدعلي فروغي در 29 اردیبهشت 1314 به پيشنهاد محمدعلي ‏فروغي و حمايت علي اصغر حکمت، اساسنامه ي فرهنگستان در 16 ماده بوسيله ي وزارت معارف و اوقاف ‏و صنايع مستظرفه تنظيم و اين نهاد ايجاد شد. روساي اين انجمن تا پایان پادشاهی رضا شاه به ترتيب: محمد ‏علی فروغي (1314)، حسن وثوق (آذر 1314)، علي اصغر حکمت (ارديبهشت 1317)، اسماعيل مرآت ‏‏(امرداد 1317)، دکتر عیسی صدیق اعلم (مهر 1320)، محمدعلی فروغی (آذر 1320) بودند.‏

مهمترين اعضاي پيوسته ي انجمن عبارت بودند از: ملک الشعراء بهار، علي اکبر دهخدا، محمد علي فروغي، ‏سعيد نفيسي، بديع الزمان فروزانفر، علي اصغرحکمت، حسين گل گلاب، رشيد ياسمي، قاسم غني، ابراهيم ‏پورداوود، محمد قزويني، محمد تدين، جلال الدين همايي، علي اکبر سياسي و محمود حسابي.‏

گروه هاي فرهنگستان در آغاز شامل: گروه لغت، گروه دستور، اصطلاحات پيشه، گروه کتب قديم، گروه ‏اصطلاحات ولايتي، گروه راهنما و گروه خط. پس از مدتي اين هفت گروه به شش گروه زير تغيير يافتند: ‏گروه زبان فارسي و واژه گزيني و گردآوري واژه ها، گروه دستور زبان، گروه جغرافيا، گروه دستور، گروه ‏لغت و گروه کتب قديم.‏

به گفته ی علي اصغر حکمت، اعليحضرت رضاشاه پهلوي هميشه مي فرمودند: براي نامگذاري موسسات و ‏به جاي اصطلاحات قديم، نام ها و اصطلاحات فارسي وضع کنيد. بدين ترتيب فرهنگستاني که با اين سخن ‏رضا شاه پا گرفته بود تا سال 1320، 2000 واژه به تصويب رساند. واژه هايي مانند شهرداري به جاي ‏بلديه، فرهنگ به جاي معارف و بهداري به جاي صحيه. بيشترين تلاش براي جايگزيني واژه ي دادگستري به ‏جاي عدليه به کار رفت؛ زيرا عدليه تا آن زمان بر مبناي شريعت اسلام اداره مي شد. واژه هاي وضع شده ‏بوسيله ي فرهنگستان را رضا شاه شخصا رسيدگي مي کرد. گرچه فرهنگستان ايران در ايفاي وظيفه ي ‏پيرايش کامل ِ زبان از واژه هاي بيگانه ي عربي و ترکي ناموفق بود، چنان که موقتا در 1317 به مدت یک ‏هفته تعطیل شد، در ساختن شمار فراواني واژه هاي فارسي توفيق يافت و زمينه براي تلاش هاي بيشتر در ‏آينده براي پالايش زبان فارسي آماده شد.‏

‏ ‏

‏* بهره گيري از نماد هاي باستاني ايران در معماري نوين: در اين زمان در ساختمانهاي نوساز مانند دانشگاه ‏ها، فرهنگستان و آرامگاه فردوسي از نگاره هاي کهن بهره گيري شد. در ساختمان بانک ملي در 1309 پس ‏از سده ها از نشان فرَوَهَر استفاده شد. در مدارس فيروز ِ بهرام و انوشيروان ِ دادگر (مدارس زرتشتيان در ‏تهران)، ساختمان فرش ايران، کاخ شهرباني دربند از ستون ها، سرستون ها، پلکان و نقوش تزئيني و مانند آن ‏که مربوط به دوره هاي هخامنشي و ساساني بودند بهره گرفته شد.‏

‏ ‏




* نتیجه گیری:‏

از آنچه یادآوری کردیم می توان این گونه نتیجه گرفت که ناسیونالسیم دوران رضا شاه به مانند دیگر اقدامات ‏حکومت رضا شاه بدون دخالت بیگانگان و به خواست رضا شاه و روشنفکران آن روزگار صورت پذیرفت و ‏هدف آن تقویت مای ملی بود. در مورد میزان موفقیت این اقدامات باید گفت جریان ناسیونالیسم به علت ناديده ‏گرفتن و يا کم اهميت پنداشتن نهادها و فرهنگ ريشه دار ديني و سنتي و همچنين آگاهي ندادن به مردم کم ‏سواد ِکوچه و بازار نتوانست جاي چنداني ميان مردم باز کند و توانست منورالفکرها و تحصيل کردگان آن ‏عصر را با خود همراه سازد و همین افراد یا پرورش یافتگان آنان بودند که در سال های بعد پرچم ایرانیت را ‏افراشته نگه داشتند.‏


یاری نامه ها:‏

‏1) پژوهش ها:‏

‏• آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب. ترجمه ی احمد گل محمدی؛ محمد ابراهیم ‏فتاحی ولیلایی. چ11. تهران: نشر نی، 1384‏

‏• اکبری، محمدعلی. پیشگامان اندیشه ی جدید در ایران: عصر روشنگری ایران. ‏تهران: انتشارات موسسه ی تحقیقات و توسعه ی علوم انسانی، 1385‏

‏• بیگدلو، رضا. باستان‌گرایی در تاریخ معاصر ایران. تهران: نشر مرکز، 1380 ‏

‏• پیر دیگار، ژان؛ هور کارد، برنارد؛ ریشار، یان. ایران در قرن بیستم. ترجمه ‏عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی. تهران: نشر البرز، 1377‏

‏• حقدار، علی اصغر. فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت. چ2. ‏تهران: انتشارات کویر، 1383‏

‏• زهیری، علی رضا. عصر پهلوی به روایت اسناد. تهران: انتشارات دفتر نشر و ‏پخش معارف، زمستان 1379‏

‏• صادقکار، مرتضی. روانشناسی رضا شاه. تهران: انتشارات ناوک، 1376‏

‏• مکی، حسین. تاریخ 20 ساله ی ایران. ج 6. تهران: انتشارات ناشر، 1362‏



‏2) نوشتار ها:‏

‏• نوشتار «باستان‌گرایی در ایران» در دانش نامه ی ویکیپدیا

‏• نوشتار «فرهنگستان ایران» در دانشنامه ی ویکیپدیا

‏• گفتگویی با علی اصغر حقدار «فرهنگ و اندیشه در عصر رضا شاه» در تارنمای ‏شخصی علی اصغر حقدار‏

‏ ‏برگرفته از تارنمای روزنامک

هیچ نظری موجود نیست: